چون نشنودی ز یک از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. چون نشنودی ز یک مسافر که چه بود
کی بشناسی اول و آخر که چه بود
...
1. چون نشنودی ز یک مسافر که چه بود
کی بشناسی اول و آخر که چه بود
...
1. گاه از سر طاعتی برون آیی تو
گه در کف معصیت زبون آیی تو
...
1. خون شد همه جانها و جگرها همه ریش
و آگاه نگشت هیچ کس از کم و بیش
...
1. آن کس که تمام متّقی خواهد بود
ایمن بدنش احمقی خواهد بود
...
1. چندان که ز مرگ میبگویم دل را
تنبیه نمیاوفتد این غافل را
...
1. گر تن گویم عظیم سست افتادست
ور دل گویم نه تن درست افتادست
...
1. چون خواهد بود در کمین افتادن
بر خاستنت زیرترین افتادن
...
1. گر دل بر امید رهنمون بنشیند
ور در غم خود میان خون بنشیند
...
1. پیوسته چو ابر این دل بیخویش که هست
خون میگرید زین ره در پیش که هست
...
1. عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم
بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم
...
1. دیرست که جان خویشتن میسوزم
وز آتش جان، چو شمع، تن میسوزم
...
1. گاهی ز غم نفس وخرد میگریم
گاهی ز برای نیک و بد میگریم
...