تا هیچ پراکنده از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. تا هیچ پراکنده توانی بودن
حقّا که اگر بنده توانی بودن
...
1. تا هیچ پراکنده توانی بودن
حقّا که اگر بنده توانی بودن
...
1. تا تفرقه میبود به هر سوی از تو
بیزار بود فقر به صد روی از تو
...
1. ای مانده ز خویش در بلایی که مپرس
هرگز نرسیدهای به جایی که مپرس
...
1. نه جان صفت رضای او میگیرد
نه دل طلب وفای او میگیرد
...
1. چون نیست کسی را سر مویی غم تو
جز تو که کند در دو جهان ماتم تو
...
1. شد از تو جهان بیرخ آن ماه سیاه
گو شو که جهان سیاه گردد بیماه
...
1. بس رنج و بلا کاین دل آغشته کشید
کو رخت به گور پاک ناکشته کشید
...
1. هر چند که بیرون و درون خواهی دید
مشتی رگ و استخوان و خون خواهی دید
...
1. گر جان تو در پردهٔ دین خواهد بود
با دوست بهم پردهنشین خواهد بود
...
1. او را خواهی از زن و فرزند ببر
مردانه همی ز خویش و پیوند ببر
...
1. گر میخواهی که باشدت خوش آنجا
از تفرقه پاک رخت جان کش آنجا
...
1. با عشق، وجود خود برانداخته به
با سوختگی چو شمع درساخته به
...