1 گر میخواهی که وقت خودداری گوش رنجی که به تو رسد مرنج و مخروش
2 گر هر دو جهان چو بحر آید در جوش جمعیت خود به هر دو عالم مفروش
1 ای آن که تو یک نفس خوداندیش نیی در پیش همی روی و در پیش نیی
2 بیرون شدهای ز خویش ودر جُستن دوست او با تو همیشه و توبا خویش نیی
1 بی فکر دلی که هست خرّم دارش نقد دو جهان جمله مسلّم دارش
2 در هر که نماند هیچ اندیشه و درد دریای حقیقت است محکم دارش
1 عمری که نه در حضور جان خواهد بود گر سود کنی بسی زیان خواهد بود
2 یک لحظه حضور اگر از اینجا بُردی جاوید همه عمرِ تو آن خواهد بود
1 گر یک سرِ موی سرِّ جانان بینی هر درد که هست عینِ درمان بینی
2 یک قطره بگیر، خواه بد خواهی نیک پس لازمِ آن باش، همه آن بینی
1 گر مرد رهی، روی به فریادرس آر پشت از سر صدق در هوا و هوس آر
2 چون نیست به جز یک نفست هر دو جهان پس هر دوجهان خویش با یک نفس آر
1 تا با تو، تویی بود، کجا گیری تو از کس سخنی به صدق نپذیری تو
2 هر لحظه که بیحضور او خواهی بود کافر میری آن دم اگر میری تو