هر جان که بدان سرِّ از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. هر جان که بدان سرِّ معما نرسید
در شیب فرو رفت و به بالا نرسید
...
1. هر جان که بدان سرِّ معما نرسید
در شیب فرو رفت و به بالا نرسید
...
1. هر دل که بجان طریق دمساز نیافت
در ذُلّ بماند و هیچ اعزاز نیافت
...
1. سنگی که نه در فروغِ خور خواهد ماند
ممکن نبود که او گهر خواهد ماند
...
1. مردند همه، در هوسی، چتوان کرد
من با که برآرم نفسی، چتوان کرد
...
1. کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
...
1. گر دیدهوری مرد لقا باید شد
مستغرق وحدتِ خدا باید شد
...
1. چون می بتوان به پادشاهی مردن
افسوس بود بدین تباهی مردن
...
1. ای در طلب گره گشائی مرده
در وصل بزاده در جدائی مرده
...
1. ای همچو سگی به استخوانی قانع
تاکی باشی به خاکدانی قانع
...
1. ای جان تو در ذُلِّ جدائی قانع
گشته دل تو به بی وفائی قانع
...
1. هرگاه که سِرِّ معرفت یابی باز
هر لحظه هزار منزلت یابی باز
...
1. چون مرغ دلم حوصلهٔ راز نیافت
چون چرخ، طریق، جز تک و تاز نیافت
...