گاه از غم اودست از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. گاه از غم اودست ز جان میشویی
گه قصهٔ او به دردِ دل میگویی
...
1. گاه از غم اودست ز جان میشویی
گه قصهٔ او به دردِ دل میگویی
...
1. ای از تن منقلب گذر ناکرده
جان را به سفر اهل بصر ناکرده
...
1. خوش باش که دل تمام میباز رهد
وز محنتِ ننگ و نام میباز رهد
...
1. دانی تو که مرگ چیست از تن رستن
یعنی قفس بلبل جان بشکستن
...
1. مرگ است خلاص عالم فانی را
درهم چه کشی ز مرگ پیشانی را
...
1. یک یک نفست زمان تو خواهد بود
یک یک قدمت مکان تو خواهد بود
...
1. چون اصلِ اصول هست در نقطهٔ جان
نقشِ دو جهان ز جان توان دید عیان
...
1. تا مرغ دلم شیوهٔ دمساز شناخت
در سوز روش قاعدهٔ راز شناخت
...