از بس که در آثار از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. از بس که در آثار نمیبینم من
جز پردهٔ پندار، نمیبینم من
...
1. از بس که در آثار نمیبینم من
جز پردهٔ پندار، نمیبینم من
...
1. هیچم همه تا با خود و با خویشتنم
هستم همه تا با خود و با جان و تنم
...
1. نه فخر ز سرفرازیم میآید
نه عار ز حیله سازیم میآید
...
1. من ماندهام و لیک بی من منییی
فارغ شده از تیرگی و روشنییی
...
1. زان روز که در صدر خودی بنشستم
تا بنشستم به بیخودی پیوستم
...
1. اول همه نیستی است تا اول کار
و آخر همه نیستیست تا روز شمار
...
1. عمری به فنا بر دلم آوردم دست
تا دل ز فنا به زاری زار نشست
...
1. هیچم من و در گفت و شنید آمدهام
در نیست پدید و بیکلید آمدهام
...
1. این بیخودیی که من در آن افتادم
شرحش بدهم که از چسان افتادم
...
1. ای دل! دیدی که هرچه دیدی هیچ است
هر قصّهٔ دوران که شنیدی هیچ است
...
1. ای بود تو پیوسته بنا بود آخر
تا کی باشی به هیچ خشنود آخر
...