2 اثر از بخش پایانی در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش پایانی در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش پایانی در الهی نامه عطار نیشابوری

1 سخن گر برتر از عرش مجیدست فروتر پایهٔ شعر فریدست

2 ز عالمهای علوی یک مجاهز نگوید آنچه ما گفتیم هرگز

3 رسانیدم سخن تا جایگاهی که کس را نیست آنجا هیچ راهی

4 دم عیسی ترا پیدا نمودم چو صبح از دم ید بَیضا نمودم

1 بزرگی بر یکی مکتب گذر کرد مگر ناگه بدو کودک نظر کرد

2 یکی را پیش نان و نان خورش بود دگر را نانِ تنها پرورش بود

3 مگر این یک ازان یک نان خورش خواست که کارش می‌نشد بی نان خورش راست

4 دگر یک گفت اگر باشی سگ من که هم چون سگ زنی تگ بر تگ من

1 چنین گفتست روزی حق پرستی که او را بود در اسرار دستی

2 که هر چیزی که هست و بایدت نیز ازان چیزت فراغت بِه ازان چیز

3 ترا چیزی که در هر دو جهانست به از بودش بسی نابود آنست

4 اگر هر دو جهان دار السلامست تماشا گاه جانم این تمامست

1 بپرسید از اویس آن پاک جانی که می‌گویند سی سال آن فلانی

2 فرو بُردست گوری خویشتن را فرو آویخته آنجا کفن را

3 نشسته بر سر آن گور پیوست ز گریه می‌ندارد یک زمان دست

4 بروز آرام و شب خوابش نماندست بچشم اشک ریز آبش نماندست

1 چو اسکندر ز دنیا رفت بیرون حکیمی گفت ای شاه همایون

2 چو زیر خاک می‌گشتی چنین گم چرا می‌کردی آن چندان تنّعم

3 دریغا و دریغا روزگارم که دایم جز دریغا نیست کارم

4 چو نقد روزگار خود بدیدم امید از خویشتن کلّی بریدم

1 چنین گفت آن یکی با خاک بیزی که می‌آید شگفتم ازتو چیزی

2 که گم ناکرده می‌جوئی تو عاجز نیابی چیزِ گم ناکرده هرگز

3 عجبتر، گفت، زین چیزی دگر هست که گم ناکردهٔ گر ندهدم دست

4 بغایت می برنجم وین شگفتی بسی بیشست ازان اوّل که گفتی

1 بزرگی گفت ایّوب پیمبر که چندین سال گشت از کِرم مضطر

2 ز چندان رنج آهی بود مقصود چو کرد آهی نجاتش داد معبود

3 زکریا ارّهٔ بر سر بزاری بدوگفتا اگر آهی برآری

4 کنم از انبیا بسترده نامت مزن دم تا کند ارّه تمامت

1 یکی اعرابی آمد پیشِ مهتر کنار خویش محکم کرده در بر

2 بدو گفتا که من اسلام آرم اگر گوئی چه دارم در کنارم

3 پیمبر گفت داری یک کبوتر گرفته دو کبوتر بچه در بر

4 ز صدق مُعجز آن صدرِ عالی بصدق دل مسلمان گشت حالی

1 پیمبر گفت بس مفسد زنی بود که در دین همچو گِل تر دامنی بود

2 مگر می‌رفت در صحرا براهی پدید آمد میان راه چاهی

3 سگی را دید آنجا ایستاده زبانش از تشنگی بیرون فتاده

4 بشفقت ترک کار خویشتن کرد ز موزه دلو و از چادر رسن کرد

1 مگر شبلی امام عالم افروز گذر می‌کرد در عرفات یک روز

2 فتادش چشم بر ابلیس ناگاه بدو گفتا که ای ملعونِ درگاه

3 چو نه اسلام داری ونه طاعت چرا گردی میان این جماعت

4 بگو چون شد ازین تاریک روزت امیدی می‌بوَد از حق هنوزت؟

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش پایانی در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش پایانی در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.