2 اثر از بخش بیست و یکم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش بیست و یکم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش بیست و یکم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 پسر گفتش بهر پندم که دادی بهر پندی مرابندی گشادی

2 مرا صد مشکل از پند تو حل شد مِس من با زر رُکنی بَدَل شد

3 سخنهای تو یکسر سودمندست بغایت هم مفید و هم بلندست

4 ولی زانم هوای کیمیا خاست کزو هم دین و هم دنیا شود راست

1 پدر گفتش دماغت پُر غرورست که این اندیشه از تحقیق دورست

2 که تا هرنیک و هر بد در نبازی نباشی عاشقی الّا مجازی

3 اگر در عشق می‌باید کمالت بباید گشت دایم در سه حالت

4 یکی اشک و دوم آتش سیم خون اگر آئی ازین سه بحر بیرون

1 امیری سخت عالی رای بودی که در سر حدِّ بلخش جای بودی

2 بعدل و داد امیری پاک دین بود که حد او فلک را در زمین بود

3 بمردی و بلشکر صعب بودی بنام آن کعبهٔ دین کعب بودی

4 ز رایش فیض و فر شمس و قمر را ز جودش نام و نان اهل هنر را

1 سالک شوریدهٔ پاک اعتقاد آمد از دریا برون پیش جماد

2 گفت ای افسرده از برد الیقین گاه سنگ و گاه آهن گه نگین

3 از یقین هم ثابتی هم ساکنی نقد عالم چون تو داری ایمنی

4 چون زمعدن میرسی پاک از منی هرچه داری هست جمله معدنی

1 کشتئی افتاد در غرقاب سخت بود در کشتی حریصی شور بخت

2 نقدش آهن بود خرواری مگر بود با او همنشین مردی دگر

3 نقد این پرحواصل بود و بس موج چون بسیار شد از پیش و پش

4 آنکه داشت آهن همه بر پشت بست وین بدان پر حواصل بر نشست

1 خواجهٔ در نزع جمعی را بخواست گفت کار من کنید ای جمع راست

2 هر یکی را کار دیگر راست کرد حاجتی از هر کسی درخواست کرد

3 چون ز عمر خود نمیدید او امان زود زود آن حرف میگفت آن زمان

4 بود بر بالین او شوریدهٔ گفت تو کوری نداری دیدهٔ

1 آن وزیری را چو آمد مرگ پیش کرد حیران روی سوی قوم خویش

2 گفت دردا و دریغا کز غرض آخرت با خواجگی کردم عوض

3 زارزوی این جهان میسوختم لاجرم آن یک بدین بفروختم

4 میروم امروز جانی سوخته رفته دنیا و آخرت بفروخته

1 در رهی داود طائی بی قرار میشد و تعجیل بودش بیشمار

2 آن یکی گفتش چرا داری شتاب گوئی افتادست در دکانت آب

3 گفت بر دروازه در بند منند میشتابم چون شتابم میکنند

1 پیش آن دیوانه شد مردی جوان گفت دارم پیرمردی ناتوان

2 فاتحه برخوان برای آن ضعیف تا شفا بخشد خداوند لطیف

3 چوب را برداشت آن دیوانه زود گفت بیرون نه قدم زین خانه زود

4 انبیا و اهل گورستان همه منتظر بنشستهاند ایشان همه

1 بود بهلول از شراب عشق مست بر سر راهی مگر بر پل نشست

2 میگذشت آنجایگه هارون مگر او خوشی میبود پیش افکنده سر

3 گفت هارونش که ای بهلول مست خیز از اینجا چون توان بر پل نشست

4 گفت این با خویشتن گو ای امیر تا چرا بر پل بماندی جای گیر

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش بیست و یکم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش بیست و یکم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.