پسر گفتش بهر پندم از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش بهر پندم که دادی
بهر پندی مرابندی گشادی
...
1. پسر گفتش بهر پندم که دادی
بهر پندی مرابندی گشادی
...
1. پدر گفتش دماغت پُر غرورست
که این اندیشه از تحقیق دورست
...
1. امیری سخت عالی رای بودی
که در سر حدِّ بلخش جای بودی
...
1. سالک شوریدهٔ پاک اعتقاد
آمد از دریا برون پیش جماد
...
1. کشتئی افتاد در غرقاب سخت
بود در کشتی حریصی شور بخت
...
1. خواجهٔ در نزع جمعی را بخواست
گفت کار من کنید ای جمع راست
...
1. آن وزیری را چو آمد مرگ پیش
کرد حیران روی سوی قوم خویش
...
1. در رهی داود طائی بی قرار
میشد و تعجیل بودش بیشمار
...
1. پیش آن دیوانه شد مردی جوان
گفت دارم پیرمردی ناتوان
...
1. بود بهلول از شراب عشق مست
بر سر راهی مگر بر پل نشست
...
1. رفت با بهلول هارون الرشید
سوی گورستان بر خاکی رسید
...
1. بود مردی در سخاوت بی بدل
هرچه بودی خرج کردی بی خلل
...