3 اثر از بخش نوزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش نوزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش نوزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 یکی پرسید ازان دانای فتوی که چه بهتر بوَد از مالِ دنیی

2 چنین گفت او که مالی کان نباشد که گر باشد به جز تاوان نباشد

3 که گر مالی ز دنیا افتد آغاز ترا آن مال دارد از خدا باز

4 ولی کی ارزد آن مال جهانی که از حق باز مانی تو زمانی

1 یکی شه زادهٔ خورشید فر بود که بینائی دو چشم پدر بود

2 مگر آن شاه بهرِ شاه زاده عروسی خواست داد حُسن داده

3 بخوبی در همه عالم مَثَل بود سر خوبان نقّاش ازل بود

4 سرائی را مزّین کرد آن شاه سرائی نه، بهشتی بهرِ آن ماه

1 نوشته در قصص اینم عیان بود که ابرهیمِ پیغامبر چنان بود

2 که بودی چل هزارش از غلامان سگی آن هر غلامی را بفرمان

3 قلاده جمله را زرّین ولیکن شمار گوسفندش نیست ممکن

4 ملایک چشم بر کارش گشادند ز کارش در گمانی اوفتادند

1 پسر را گفت حلّاج نکوکار بچیزی نفس را مشغول میدار

2 وگرنه او ترا معزول دارد بصد ناکردنی مشغول دارد

3 که تو در ره نهٔ مرد قوی ذات که تنها دم توانی زد بمیقات

4 ترا تا نفس می‌ماند خیالی بوَد در مولشش دایم کمالی

1 چنین نقلست در توراة کان کس که او غیبت کند، آنگاه ازان پس

2 ازان توبه کند، آخر کسی اوست که در صحن بهشتش ره دهد دوست

3 وگر خود توبه نکند اوّلین کس که در دوزخ رود او باشد و بس

4 اگر تیغ زبانش چون زبانه شود چون رمحِ خطّی راست خانه

1 بزرگی بود می‌گفت و شنود او بسی گرد جهان گردیده بود او

2 یکی گفتش که ای دانای دمساز کرا دیدی کزو گوئی سخن باز

3 چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم ندیدم در جهان جز یک کس و نیم

4 یکی آن بود مانده در پسی او که نه نیک و نه بد گفت از کسی او

1 سالک آمد پیش کوه گوهری گفت ای مشغول گوهر پروری

2 ای مرصع کره از گوهر کمر تیغ داری هم ز آهن هم ز زر

3 پای بر جائی نهٔ جائی بدست زانکه داری بر سر گوهر نشست

4 نی بگنجی در زمین ودر زمان بردهٔ از کبر سر در آسمان

1 طالبی مطلوب را گم کرده بود روز و شب سر در جهان آورده بود

2 از غم جان وجهان بفریفته در جهان میرفت جانی شیفته

3 پای از سر در طلب نشناخت او خویش را نعلین آهن ساخت او

4 پس جهان صدباره چون پیموده کرد ای عجب نعلین آهن سوده کرد

1 صوفئی رادید یک روزی نظام در وفا و عهد و در صفوت تمام

2 گفت از من هرچه میخواهی بخواه زانکه تو محتاجی و منپادشاه

3 گفت چون از حق نخواهم هیچ چیز از تو هم الحق نخواهم هیچ نیز

4 گفت اگر چیزی نمیباید ترا حاجتی کن آن من باری روا

1 بس عجب دیوانهٔ فرتوت بود دایمش نه جامه و نه قوت بود

2 عاشقی خوش بود و مجنونی شگرف غرقهٔ دیرینهٔ این بحر ژرف

3 روز و شب میسوختی از عشق دوست هرکه میسوزد ز عشق او نکوست

4 روزگاری بود تا در صد عنا گرد او میگشت گرداب بلا

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش نوزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش نوزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.