3 اثر از بخش هفدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش هفدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 اُسامه گفت سیّد داد فرمان که بوبکر و عمر را پیشِ من خوان

2 چو پیش آمد ابوبکر و عمر نیز پیمبر گفت زهرا را دگر نیز

3 برو بابا جهازت هرچه داری چنان خواهم که در پیش من آری

4 اگرچه نورِ چشمی ای دلفروز بحیدر می‌کنم تسلیمت امروز

1 ز مرغ خانگی بازی برآشفت بمرغ خانگی آنگه چنین گفت

2 که مَردُم داردت تیمارخانه دمی نگذاردت بی آب و دانه

3 نگه می‌دارد از اعدات پیوست که تابر تو نیابد دشمنی دست

4 تو پیوسته ز مردم می‌گریزی چنین بد عهد از بهر چه چیزی

1 چو بود آن شیخ سالی شصت هفتاد ز بعد آن مگر در نزع افتاد

2 یکی گفت ای بدان عالم قدم زن کجا دفنت کنم جائی رقم زن

3 چنین گفت او که من شوریده ایمان نخواهم در بر جمعی مسلمان

4 چو من نور مسلمانان ندارم بگورستان دین داران چه کارم

1 چنین گفت آن امیر دردمندان که نیست این بس عجب از گوسفندان

2 که می‌آرند ایشان را بخواری که تا بُرّند سرهاشان بزاری

3 که بی عقلند و ایشان می‌ندانند ازان سوی مقابر چون روانند

4 ازان قصّاب می‌باید عجب داشت که او هم علم دارد هم طلب داشت

1 یکی پرسید آن شوریده جان را که چون می‌بینی این کار جهان را

2 چنین گفت این جهان پُر غم و رنج بعینه آیدم چون نطعِ شطرنج

3 گهی آرایشی بیند بصف در گهی بر هم زنندش چون دو صفدر

4 یکی را می‌برند از خانهٔ خویش دگر را می‌نهند آن خانه در پیش

1 مگر پیری یکی دختر جوان خواست نیامد کار این با کارِ آن راست

2 بخود می‌خواندش بهر بوسه آن پیر نمی‌امیخت با او چون مَی و شیر

3 رفیقی داشست پیر سال خورده بدو گفت ای بسی تیمار برده

4 بگو تا حالِ تو با زن چه گونه است تو پیر و او جوان این باژگونه ست

1 مگر سُفیان ثوری چون جوان بود ز کوژی قامت او چون کمان بود

2 یکی گفت ای امام آن جهانی چرا پشتت دو تا شد در جوانی

3 بصورت وقتِ این پشت دو تا نیست که پشت تو چنین دیدن روا نیست

4 چه افتادست، ما را حال برگوی نشانی ده بیانی کن خبرگوی

1 یکی پیر معمّر بود در شام که چون تورات می‌خواندی بهنگام

2 چو پیش نام پیغامبر رسیدی از آنجا محو کردی یا بُریدی

3 چو مصحف باز کردی روز دیگر نوشته یافتی نام پیمبر

4 دگر ره محو نامش کردی آغاز دگر روز آن نوشته یافتی باز

1 یکی پرسید ازان دیوانه ساری که ای دیوانه حق را چیست کاری

2 چنین گفت او که لوح کودکان را اگر دیدی چنان می‌دان جهان را

3 که گاه آن لوح بنگارد ز آغاز گهی آن نقش کُلّی بسترد باز

4 درین اشغال باشد روزگاری بجز اثبات و محوش نیست کاری

1 پدر گفتش عزیزا چند گوئی ز غفلت ملک فانی چند جوئی

2 چو باقی نیست ملکت جز زمانی مکن در گردنت بار جهانی

3 چو بار خود بتنها بر نتابی ببار خلق عالم چون شتابی؟

4 ز درویشی چو مردن هست دشوار ز شاهی چون بمیری آخر کار؟

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش هفدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.