پسر گفتش بر محبوب از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش بر محبوب و معیوب
تو میدانی که ملکت هست مطلوب
...
1. پسر گفتش بر محبوب و معیوب
تو میدانی که ملکت هست مطلوب
...
1. پدر گفتش عزیزا چند گوئی
ز غفلت ملک فانی چند جوئی
...
1. چنین گفت آن امیر دردمندان
که نیست این بس عجب از گوسفندان
...
1. ز مرغ خانگی بازی برآشفت
بمرغ خانگی آنگه چنین گفت
...
1. یکی بینندهٔ معروف بودی
که ارواحش همه مکشوف بودی
...
1. یکی پرسید آن شوریده جان را
که چون میبینی این کار جهان را
...
1. یکی پرسید ازان دیوانه ساری
که ای دیوانه حق را چیست کاری
...
1. اُسامه گفت سیّد داد فرمان
که بوبکر و عمر را پیشِ من خوان
...
1. مگر پیری یکی دختر جوان خواست
نیامد کار این با کارِ آن راست
...
1. شبی در خواب دید آن مردِ مشتاق
که بس گریانستی بوبکر ورّاق
...
1. چو بود آن شیخ سالی شصت هفتاد
ز بعد آن مگر در نزع افتاد
...
1. مگر سُفیان ثوری چون جوان بود
ز کوژی قامت او چون کمان بود
...