3 اثر از بخش سیزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش سیزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش سیزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 چو غالب گشت بر بهلول سوداش زُ بَیده داد بریانی و حلواش

2 نشست و شاد می‌خورد، آن یکی گفت که می‌ندهی کسی را، او برآشفت

3 که حق چون این طعامم این زمان داد چگونه این زمان با او توان داد

4 ترا هرچ او دهد راضی بدان باش وگر دستت دهد هم داستان باش

1 مگر پرسید موسی ازخداوند که ای دانندهٔ بی‌مثل و مانند

2 ز خلقان کیست دشمن گیر یا دوست که هم محتاج و هم درویشِ تو اوست

3 خدا گفت او رهین نعمت ماست کسی کو سرکشد از قسمت ماست

4 کسی کز قسمت ما در نفیرست اگر روزست و گر شب در ز حیرست

1 چنین گفتست شعبی مردِ درگاه که شخصی صعوهٔ بگرفت در راه

2 بدو آن صعوه گفت ازمن چه خواهی وزین ساق و سر و گردن چه خواهی

3 گرم آزاد گردانی ز بندت در آموزم سه حرف سودمندت

4 یکی در دست تو گویم ولیکن دُوُم چو بر پَرم بر شاخِ ایمن

1 یکی می‌رفت در بغداد بر رخش تو گفتی بود در دعوی جهان بخش

2 پس و پیشش بسی سرهنگ می‌شد بمردم بر ازو ره تنگ می‌شد

3 ز هر سوئی خروش طَرِّقوا بود که بردابرِدِ او از چارسو بود

4 مگر بهلول مشتی خاک برداشت بشد وان خفیه‌اش پیش نظر داشت

1 سحرگاهی بزرگی در مناجات زبان بگشاد وگفت ای قایم الذات

2 من از تو راضیم هم روز و هم شب تو از من نیز راضی باش یا رب

3 چنین گفت او که آوازی شنیدم که در دعوی ترا کذّاب دیدم

4 اگر خود بودئی راضی ز ما تو زما کی جستئی هرگز رضا تو

1 یکی پیری مشوّش روزگاری بر فضل ربیع آمد بکاری

2 ز شرم وخجلت و درویشی خویش ز عجز و پیری و بی‌خویشی خویش

3 سنانی تیز بود اندر عصایش نهاد از بیخودی بر پشتِ پایش

4 روان شد خون ز پای فضل حالی برآمد سرخ و زرد آن صدرّ عالی

1 چنین نقلست از سلمان که یک روز نشسته بود صدر عالم افروز

2 یکی حبشی کنیزک روی چون نیل درآمد از در مسجد بتعجیل

3 ردای مصطفی بگرفت ناگاه که بامن نِه زمانی پای در راه

4 مهمّی دارم و اکنون توان کرد ندارم خواجه اینجا چون توان کرد

1 یکی زنبور می‌آمد ز خانه بغایت بیقرار و شادمانه

2 مگر موری چنان دلشاد دیدش ز حکم بندگی آزاد دیدش

3 بدو گفتا چرا شادی چنین تو که از شادی نگنجی در زمین تو

4 جوابش داد آن زنبور کای مور چرا نبوَد ز شادی در دلم شور

1 چو از بوزرجمهر افتاد در خشم دل کسری، کشیدش میل در چشم

2 معمایی فرستادند از روم که گر آنجا کنند این راز معلوم

3 خراجش می‌فرستیم واگرنه جفا بیند ز ما چیزی دگر نه

4 حکیمان را بهم بنشاند کسری کسی زیشان نشد آگاهِ معنی

1 بره دربود مجنونی نشسته که می‌رفتند قومی یک دو رسته

2 مگر آن قوم دنیاوار بودند که غرق جامه و دستار بودند

3 ز رعنائی و کبر و نحوت و جاه چو کبکان می‌خرامیدند در راه

4 چو آن دیوانهٔ بی خان و بی مان بدید آن خیلِ خود بین را خرامان

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش سیزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش سیزدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.