چو سنگ و آهن افتادند از عطار نیشابوری الهی نامه 12
1. چو سنگ و آهن افتادند درکار
زهر دو آتشی آمد پدیدار
...
1. چو سنگ و آهن افتادند درکار
زهر دو آتشی آمد پدیدار
...
1. چنین کرد آن قوی جان نکو عقل
ز خواجه بوعلی فارمد نقل
...
1. چنین نقلی درستست از پیمبر
که حق گوید بشخصی روز محشر
...
1. مگر سلطان دین محمود پیروز
سپه را خواست دادن عرض یک روز
...
1. سالک آمد وانگهش از سر قدم
چون قلم شد سرنگون پیش قلم
...
1. بود ذوالنون را مریدی پاکباز
هم بمعنی اهل دل هم اهل راز
...
1. بود دزدی دزدی بسیار کرد
تا خلیفهش عاقبت بردار کرد
...
1. آن یکی قلاب را بگرفت شاه
خواست تادستش ببرد پیش راه
...
1. بود در غزنی امامی از کرام
نام بودش میرهٔ عبدالسلام
...
1. بوسعید مهنه در آغاز کار
پیش لقمان رفت روزی بی قرار
...
1. بر پلی میشد نظام الملک شاد
چشم او ناگه بزیر پل فتاد
...