3 اثر از بخش نهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش نهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش نهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 چنین نقلی درستست از پیمبر که حق گوید بشخصی روز محشر

2 که ای بنده بیا و نامه برخوان که تا چه کردهٔ عمری فراوان

3 چو بنده نامه برخواند سراسر نه بیند جز معاصی چیز دیگر

4 چو در نامه نه بیند جز سیاهی زبان بگشاید و گوید الهی

1 چو سنگ و آهن افتادند درکار زهر دو آتشی آمد پدیدار

2 درآمد سوخته کز سوز می‌زیست زبان بگشاد آتش گفت هین کیست

3 جوابش داد آنجا سوخته باز که هستم آشنا ای یار دمساز

4 پس آتش گفت کارم روشنائیست تو تاریکی ترا چه آشنائیست

1 مگر یک روز در بازارِ بغداد بغایت آتشی سوزنده افتاد

2 فغان برخاست از مردم بیکبار وزان آتش قیامت شد پدیدار

3 بره در پیر زالی مبتلائی عصا در درست می‌آمد ز جائی

4 کسی گفتش مرو دیوانهٔ تو که افتاد آتشی در خانهٔ تو

1 مگر سلطان دین محمود پیروز سپه را خواست دادن عرض یک روز

2 نبود آنجایگه حاضر ایاسش طلب می‌کرد شاه حق شناسش

3 کسی شاه از برای او فرستاد که شاه اینجا برای تو باستاد

4 بیا کاینجایگه عرض سپاهست غرض زین عرض آن روی چو ماهست

1 درآمد واسطی را انتباهی بدیوانه ستان در شد بگاهی

2 یکی دیوانهٔ را دید سرمست که گاهی نعره زد گه دست بر دست

3 ز شادی می‌شدی او سرفکنده میان رقص یعنی بر جهنده

4 به پاسخ واسطی گفت ای زره دور میان سخت بندی مانده مقهور

1 چنین کرد آن قوی جان نکو عقل ز خواجه بوعلی فارمد نقل

2 که مردی را خدا فردا بمحشر دهد نامه که هین بر خوان و بنگر

3 چو مرد آن نامه بیند یک دو ساعت درو نه معصیت بیند نه طاعت

4 زبان بگشاید و گوید الهی نوشته نیست در نامه چه خواهی

1 بود ذوالنون را مریدی پاکباز هم بمعنی اهل دل هم اهل راز

2 در حضورش چل چله افتاده بود تا بچل موقف تمام استاده بود

3 مدت چل سال جانی غرق راز پاسبان حجرهٔ دل بود باز

4 نه درین چل سال حرفی گفته بود نه درین چل سال یکشب خفته بود

1 بود دزدی دزدی بسیار کرد تا خلیفهش عاقبت بردار کرد

2 میگذشت آنجایگه شبلی مگر چشم افتادش بران زیر و زبر

3 اشک بر رویش ز کار او دوید نعرهٔ زد پیش دار او دوید

4 بوسهٔ بر پای او داد و برفت پیش او دستار بنهاد و برفت

1 بود در غزنی امامی از کرام نام بودش میرهٔ عبدالسلام

2 چون سخن گفتی امام نامدار خلق آنجا جمع گشتی بی شمار

3 هر کرا در شهر چیزی گم شدی روز مجلس پیش آن مردم شدی

4 بانگ کردی آنچه گم کردی براه پس نشان جستی ز خلق آنجایگاه

1 آن یکی قلاب را بگرفت شاه خواست تادستش ببرد پیش راه

2 قلب زن مرد مرقع پوش بود از حقیقت ذرهٔ باهوش بود

3 گفت با خانه بریدم این زمان تا نهم مالی که دارم در میان

4 چون بسوی خانه بردندش فراز او مرقع برکشید و گشت باز

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش نهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش نهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.