2 اثر از بخش ششم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش ششم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش ششم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 مگر پوشیده چشمی بود در راه که بگشاده زبان می‌گفت الله

2 چو نام حقّ ازو بشنود نوری به پیش او دوید از ناصبوری

3 بدو گفتا تو او را می چه دانی وگر دانی چرا تو زنده مانی

4 بگفت این و چنان بی‌خویشتن شد که گفتی جان مشتاقش ز تن شد

1 شنیدم من که عزرائیل جانسوز در ایوان سلیمان رفت یک روز

2 جوانی دید پیش او نشسته نظر بگشاد بر رویش فرشته

3 چو او را دید از پیشش بدر شد جوان از بیمِ او زیر و زبر شد

4 سلیمان را چنین گفت آن جوان زود که فرمان ده که تا میغ این زمان زود

1 پدر گفتش که ای مغرور مانده ز اسرا رحقیقت دور مانده

2 مکن امروز ضایع زندگانی چو میدانی که تو فردا نمانی

3 ببابل می‌روی ای مرد فرتوت که سحر آموزی از هاروت و ماروت

4 هزاران سال شد کان دو فرشته نگونسارند در چَه تشنه گشته

1 بشهر مصر در شوریدهٔ‌ای بود که در عین الیقینش دیده‌ای بود

2 چنین گفت او که هر شوریدهٔ راه که میرد از غم معشوق ناگاه

3 عجب نیست آن، عجب اینست کین سوز گذارد عاشقی در زندگی روز

4 اگر عاشق بماند زنده روزی بوَد چون شمع در اشکی و سوزی

1 بگرگان پادشاهی پیش بین بود که نیکو طبع بود و پاک دین بود

2 چو بودش لطفِ طبع و جاه و حرمت درآمد فخر گرگانی بخدمت

3 زبان در مدحت او گوش می‌داشت که آن شه نیز بس نیکوش می‌داشت

4 غلامی داشت آن شاه زمانه چو یوسف در نکوروئی یگانه

1 چو ببریدند ناگه بر سر دار سر دو دست حلاج آن چنان زار

2 بدان خونی که از دستش بپالود همه روی و همه ساعد بیالود

3 پس او گفت آنکه سر عشق بشناخت نمازش را بخون باید وضو ساخت

4 بدو گفتند ای شوریده ایام چراکردی بخون آلوده اندام

1 چو مجنون درگه لیلی بدیدی نبودی تاب آنش می‌دویدی

2 شدی چون زعفران آن رنگ رویش سنان گشتی ز سر تا پای مویش

3 فتادی بر همه اعضاش لرزه چو روباهی که بیند شیر شرزه

4 بدو گفتند ای در انقطاعی نه بیند هیچکس چون تو شجاعی

1 پسر گفتش که هر خلقی که هستند همه دل در هوای خویش بستند

2 قدم خود از هوابر می‌نگیرند که گامی بی ریا برمی‌نگیرند

3 چو هست این دَور دَور نفس امروز نمی‌بینم دلی بر نفس پیروز

4 گر از بهر هوای خویش من نیز کنم از سحر حاصل اندکی چیز

1 مگر بوالقاسم همدانی آنگاه که از همدان برون افتاد ناگاه

2 سوی بت خانه آمد در نظاره ستاده دید خلقی بر کناره

3 بر آتش دید دیگ پر ز روغن که می‌جوشید چون دریای کف زن

4 زمانی بود،ترسائی درآمد بخدمت پیش آن بت در سر آمد

1 یکی زیبا پسر مهروی بودست که مشک از موی او یک موی بودست

2 سر زلفش که دالی داشت در سر نبودآن دال جز دالُّ عَلَی الشّر

3 برخ در آینه مه در نظر داشت بلب با لعل دستی در کمر داشت

4 چو پیوسته بابرو صید دل کرد ازان پیوستگی او سجل کرد

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش ششم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش ششم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.