2 اثر از بخش چهارم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهارم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش چهارم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 پسر گفتش دلم حیران بماندست که بی شه زادهٔ پریان بماندست

2 چو آن دختر محیّا و عزیزست بگو باری بمن تا آن چه چیزست

3 که من نادیده او را در فراقش چو شمعم جان بلب پُر اشتیاقش

4 پدر گفت این حکایة پیش او باز عروسی جلوه داد از پردهٔ راز

1 بهندستان یکی را کودکی بود که عقلش بیش و عمرش اندکی بود

2 زهر علمی بسی تحصیل بودش ازان بر هر کسی تفضیل بودش

3 اگرچه بود در هر علم سرکش ز جمله علم تنجیم آمدش خوش

4 در آنجا وصف شاه چینیان بود ز حسن دخترش آنجا نشان بود

1 وزیری را یکی زیبا پسر بود که ماه از مهر او زیر و زبر بود

2 جمالش کرده دلبری را چشیده لب زلال کوثری را

3 بخوبی همچو ابرو طاق بوده به نرگس ره زن عشاق بوده

4 یکی صوفی ز عشقش ناتوان شد چنان کو شد ندانم تا توان شد

1 در افتادند در شهری سپاهی گریزان شد نهان زان شهر شاهی

2 بشهری شد بگردانید جامه نه خاصه باز دانستش نه عامه

3 بجای آورد او را آشنائی بدو گفتا چرائی چون گدائی

4 بگو آخر که من شاهم بایشان چرا بنشستهٔ خوار و پریشان

1 یکی شهزاده چون مه پارهٔ بود که مهر از رشک او آوارهٔ بود

2 اگر خورشید روی او بدیدی چو مصروع از مه نو می‌طپیدی

3 چو پیشانیش لوح سیم بودی برو از مشک جیم و میم بودی

4 چو جیم و میم پیچ و خم گرفتی بجیم و میم مُلک جم گرفتی

1 مگر محمود با پنجه سواری بره در باز می‌گشت از شکاری

2 یکی خیمه دران ره درگشادند شکاری را بر آتش می‌نهادند

3 بره در شاه پیری ناتوان دید که بارش پشتهٔ هیزم گران دید

4 بر او رفت محمود از ترحم بدو گفتا بچند این پشته هیزم

1 سالک سرکش سر گردن کشان پیش عزرائیل آمد جان فشان

2 گفت ای جان تشنهٔ دیدار تو نفس گو سر میزن اندر کار تو

3 طاقت هجران نداری اینت خوش جان بجانان میسپاری اینت خوش

4 فالق الاصباح فی الاشباح تو باسط الید قابض الارواح تو

1 دفن میکردند مردی را بخاک شد حسن در بصره پیش آن مغاک

2 سوی آن گور و لحد میبنگریست بر سر آن گور برخود میگریست

3 پس چنین گفت او که کاری مشکلست کاین جهان را گور آخر منزلست

4 وان جهان را اولین منزل همینست اولین وآخرین زیر زمینست

1 بر سر گوری مگر بهلول خفت همچنان خفته از آنجا مینرفت

2 آن یکی گفتش که برخیز ای پسر چند خواهی خفت اینجا بی خبر

3 گفت بهلولش که من آنگه روم کاین همه سوگند از وی بشنوم

4 گفت چه سوگند با من باز گوی گفت شد این مرده با من راز گوی

1 آن یکی دیوانه برگوری بخفت از سر آن گور یک دم مینرفت

2 سائلی گفتش که تو آشفتهٔ جملهٔ عمر از چه اینجا خفتهٔ

3 خیز سوی شهر آی ای بیقرار تا جهانی خلق بینی بیشمار

4 گفت این مرده رهم ندهد براه هیچ میگوید مرو زین جایگاه

آثار عطار نیشابوری

2 اثر از بخش چهارم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهارم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.