پسر گفتش که زن زانست از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش که زن زانست مقصود
که فرزندی شود شایسته موجود
...
1. پسر گفتش که زن زانست مقصود
که فرزندی شود شایسته موجود
...
1. پدر گفتش که فرزندست مطلوب
ولی وقتی که نبود مرد معیوب
...
1. مگر یک روز ابراهیم ادهم
بپرسید از یکی درویش پُر غم
...
1. جهان صدق شیخ گورگانی
که قطب وقت خود بود از معانی
...
1. یکی ترسای تاجر بود پر سیم
که او را خواجگی بودی در اقلیم
...
1. یکی پیری چو ماهی یک پسر داشت
که با روی نکو خُلق و هنر داشت
...
1. چو یعقوب و چو یوسف آن دو دلدار
بهم دیگر رسیدند آخر کار
...
1. چو پیش یوسف آمد ابن یامین
نشاندش هم نفس بر تخت زرّین
...
1. چنین خواندم که در محشر جوانی
درآید وز خدا خواهد امانی
...
1. چنین نقلست در اخبار کان روز
که برخیزد قیامت وان همه سوز
...
1. مگر پرسید درویشی ز مجنون
که چندست ای پسر سن تو اکنون
...
1. یکی پرسید ازان مجنون که تب داشت
که تب میگیردت مجنون عجب داشت
...