پسر گفتش گر از عطار نیشابوری الهی نامه 1109
1. پسر گفتش گر این شهوت نباشد
میان شوی و زن خلوة نباشد
1. پسر گفتش گر این شهوت نباشد
میان شوی و زن خلوة نباشد
1. پدر گفتش تو زنهار این میندیش
که برگیرم خیال شهوة از پیش
1. شهی را سیمبر شهزادهای بود
ز زلفش مه به دام افتادهای بود
1. یکی علوی یکی عالم یکی حیز
بسوی روم میبردند هر چیز
1. سلیمان با چنان کاری و باری
بخیلی مور بگذشت از کناری
1. علی میرفت روزی گرمگاهی
رسید آسیب او بر مور راهی
1. فرس میراند نوشروان چو تیری
بره در چون کمانی دید پیری
1. یکی از خواجهٔ جُندی بپرسید
که تو به یا سگی وز کس نترسید
1. مگر معشوق طوسی گرمگاهی
چو بیخویشی برون میشد براهی
1. یکی صوفی گذر میکرد ناگاه
عصا را بر سگی زد در سر راه
1. چو بوالفضل حسن در نزع افتاد
یکی گفتش که ای شرع از تو آباد
1. سالک اسراف کرده در طلب
پیش اسرافیل آمد جان بلب