3 اثر از بخش دوم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دوم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 علی می‌رفت روزی گرمگاهی رسید آسیب او بر مور راهی

2 مگر آن مور می‌زد پا و دستی ز عجزش در علی آمد شکستی

3 بترسید و بغایت مضطرب شد چنان شیری ز موری منقلب شد

4 بسی بگریست و حیلت کرد بسیار که تا آن مور باز آمد برفتار

1 داشت آن سلطان که محمودست نام سرکش و بی باک و خونی یک غلام

2 عاقبت راهی زد آن بیروی و راه حالیش گردن زدن فرمود شاه

3 لیک اول گفت شاه حق شناس تا از آن مجلس رود بیرون ایاس

4 گفت از ما لطف دیدست او مدام کی تواند دید قهرم این غلام

1 سالک اسراف کرده در طلب پیش اسرافیل آمد جان بلب

2 گفت ای در پرده همدم آمده هم مکرم هم معظم آمده

3 ای بسر استاده قایم عرش را عرش کرده خاک پایت فرش را

4 گه بمیرانی و گه زنده کنی گاه برداری گه افکنده کنی

1 کرد در کشتی یکی گبری نشست موج برخاست و شد آن کشتی ز دست

2 سخت میترسید گبر هیچ کس گفت ای آتش مرا فریاد رس

3 گفت ملاحش خموش ای ژاژ خای آتش اینجا کی شناسد سر ز پای

4 موج چون هم مردکش هم سرکش است در چنین موجی چه جای آتش است

1 کشتئی آورد در دریا شکست تختهٔ زان جمله بر بالا نشست

2 گربه و موشی بر آن تخته بماند کارشان با یکدگر پخته بماند

3 نه ز گربه بیم بود آن موش را نه بموش آهنگ آن مغشوش را

4 هر دو تن از هول دریا ای عجب در تحیر باز مانده خشک لب

1 بود شاهی را غلامی سیمبر هم ادب از پای تا سر هم هنر

2 چون بخندیدی لب گلرنگ او گلشکر گشتی فراخ از تنگ او

3 ماه را خورشید رویش مایه داد مهر را زلف سیاهش سایه داد

4 دام مشکینش چوشست انداختی جان بهای و دل ز دست انداختی

1 گفت روزی شبلی افتاده کار در بردیوانگان شد سوکوار

2 دید آنجا پس جوان دیوانهٔ آشنا با حق نه چون بیگانهٔ

3 گفت شبلی را که مردی روشنی گر سحرگاهان مناجاتی کنی

4 از زفان من بگو با کردگار کوفکندی در جهانم بی قرار

1 سوی آن دیوانه شد مردی عزیز گفت هستت آرزوی هیچ چیز

2 گفت ده روزست تا من گرسنه ماندهام لوتیم باید ده تنه

3 گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت از پی حلوا و بریانی و نانت

4 گفت غلبه میمکن ای ژاژ خای نرم گو تا نشنود یعنی خدای

1 خواجه‌ای در شهر ما دیوانه شد وز خرد یکبارگی بیگانه شد

2 نه لباسی بودش و نه طعمهٔ کس ندادش لقمهٔ بی لطمهٔ

3 بود پنجه سال تادیوانه بود در زفان کودکان افسانه بود

4 سیم رفته روی چون زر مانده در بدر در خاک هر درمانده

1 بود مجنونی بغایت گرسنه سوی صحرا رفت سر پا برهنه

2 نانش میبایست چون نانش نبود دردش افزون گشت درمانش نبود

3 گفت یا رب آشکارا و نهان گرسنه تر هست از من در جهان

4 هاتفی گفتش که میآیم ترا گرسنه تر از تو بنمایم ترا

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دوم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.