میسوزم و میگدازم از اسیری لاهیجی دیوان اشعار 37
1. میسوزم و میگدازم و میگویم
وصلت چو نمیشود چرا میبویم
1. میسوزم و میگدازم و میگویم
وصلت چو نمیشود چرا میبویم
1. ما از غم تو روی بصحرا کردیم
وندر طلبت پشت بدنیا کردیم
1. اسیری از سگان نوربخش است
از آنش دردو عالم نوربخش است
1. پیش غمم ز عشق شه بیوفای من
یعقوب آنچه دیده کمیته جفای من
1. ما مست شراب وصل یاریم
وز هر دو جهان خبر نداریم