1 یارم چو بناز و عشوه برخاست فریاد برآمد از چپ و راست
2 هر سو چه روی بجست و جویش ای دل بخودآ که یار با ماست
3 از تابش آفتاب رویش ذرات دو کون مست و شیداست
4 از عشوه او جهان پرآشوب وز قامت او چه فتنه برپاست
1 مرا با دوزخ و جنت چه کار است مراد عاشقان دیدار یار است
2 دلی کز هر دو عالم نیست یکتا کجا در مجلس وصل تو بار است
3 بده ساقی ز جام بیخودی می که از ننگ خودی جان در خمار است
4 فنا و نیستی در عشق فخرست ز هستی عاشقانرا ننگ و عار است
1 منادی در منادی این ندایست که درد عشق را درمان فنایست
2 به نزد عارفان اهل بینش جهان آئینه وجه خدایست
3 ز هستی هر که گردد نیست در راه بحق او را بقای بی فنایست
4 نقاب زلف بر رخسار چون ماه عجایب فتنه و محکم بلایست
1 آئینه خدا بخدا مرتضی علیست گنج بقا و نور لقا مرتضی علیست
2 مشکل گشا بقول سلونی ولو کشف معجزنما بروز وغا مرتضی علیست
3 صاحب لوای منزلت قربت و وصال مسندنشین ملک دنا مرتضی علیست
4 خورشید آسمان ولایت ولی حق خیرالوری و نور هدی مرتضی علیست
1 آن دلبر پنهانی سرمست بصحرا شد خود را بجهان بنمود عالم همه شیدا شد
2 آن کسوت بیچونی برکند لباس چون پوشید و برون آمد سر فتنه و غوغا شد
3 در عشوه و ناز آمد معشوقه و عاشق گشت گه لیلی و مجنون است گه وامق و عذرا شد
4 هر دم بدگر جلوه بنمود رخ خود را از عشوه گوناگون غارتگر دلها شد
1 دوش اندر بزم وصل یار بودم تا به روز شب همه شب مست آن دیدار بودم تا به روز
2 بیرقیب و مدعی در گلشن عیش و طرب همنشین با آن گل بیخار بودم تا به روز
3 گهگهی در خواب مستی بیخود و گاهی دگر در هوای روی او بیدار بودم تا به روز
4 با خیال چشم مخمورش چو رند میپرست یک دو دم مست و دمی هشیار بودم تا به روز
1 هر جا ظهور یافت کمال و صفای دل عالم نبود ذره اندر فضای دل
2 آن مظهری که سر عیان زو عیان نمود جستم بهر دو کون و ندیدم ورای دل
3 آئینه کمال حقیقت دلست و بس هر دو جهان شدست ازین رو فدای دل
4 کی مرغ دل اسیر مکان بود یا زمان در لامکان بود همه سیر مقای دل
1 من که خورشید جمال تو عیان می بینم عکس روی تو ز مرآت جهان می بینم
2 منم آن رند که دایم ز خرابات جهان شاهد حسن ترا جلوه کنان می بینم
3 مهر ذاتت که ز نورش دو جهان پیدا شد در پس پرده هر ذره نهان می بینم
4 تا که گشتم بره عشق تو بی نام و نشان در همه کون و مکان از تو نشان می بینم
1 ما دل و دین در قمار عشق جانان باختیم خلوت جانرا ز رخت غیر وا پرداختیم
2 تا نباشد قلب نقد جان و دل در عشق او سالها در بوته درد و غمش بگداختیم
3 چون وصال او نشد حاصل من مشتاق را سوختیم از آتش شوق و بهجران ساختیم
4 ما بچوگان رضا بودیم گوی عاشقی تا سمند عشق در میدان محنت تاختیم
1 ما مست شراب لعل یاریم مخمور دو چشم پرخماریم
2 چون زلف خوش تو بی سکونیم چون حسن رخ تو برقراریم
3 ما دیده بروی دوست داریم از حور و بهشت یاد ناریم
4 دست از دو جهان اگر بشوییم با تو نفسی اگر برآریم