1 طالب حق را بگو هرزه مپو گر خدا جوئی بیا ما را بجو
2 دامن رهبر بگیرو راه رو گر همی خواهی که یابی وصل او
3 در صراط المستقیم معرفت هم به امر پیررو ای راه جو
4 ره نمود ارشاد پیرم عاقبت در مقاماتی برون از گفت و گو
1 ای هر دوکون لمعه از نور ذات تو وی کاینات بوده نمود صفات تو
2 عکس جمال روی تو پیداست از جهان مرآت حسن روی تو شد کاینات تو
3 دارند روبروی تو در هر مقام و حال مؤمن ز کعبه کافر ازین سومنات تو
4 هر ذره گر چه مظهر خورشید ذات شد دارد ظهور خاص بهر جای ذات تو
1 ای ز درک کنه تو عاجز عقول عاقلان اعقل عالم بوصف گفته لااحصی ازآن
2 عارفان را نیست بهره غیر حیرت زانکه هست درکمال کبریای تو یقین ما گمان
3 کی برد عقل فضولی ره بکنه معرفت؟ قطره کی دارد خبر از قعر بحر بی کران؟
4 اعرف دوران حدیث ما عرفناک چو گفت در ره تو لاف عرفان کی سزد از دیگران
1 ببرد آخر دل و دینم بغارت ترک یغمائی بغمزه چشم مست او ربود از من من و مائی
2 گناه ما بگو تا چیست جز عشق تو ورزیدن که مشهور جهان کردی مرا زینسان برسوائی
3 دو عالم محو گرداند شعاع پرتو حسنت گراز خورشید رخسارت نقاب زلف بگشائی
4 میان این همه غوغا ز تو سر عجب بینم که از چشم جهان گشتی نهان در عین پیدائی
1 یک رو که درصد آینه بینی هرآینه روی دگر نمایدت ای جان هر آینه
2 مهر رخش بصورت ذرات شد عیان تا حسن خود بدید کماهی معاینه
3 چون شاهد جمال تو آغاز جلوه کرد پیدا نمود صورت اکوان کاینه
4 روی نکوست آینه حسن جانفزاش عکس جمال دوست نگر در هر آینه
1 تا بما دیدی جمال خویشتن واقفی کلی ز حال خویشتن
2 عشق در آئینه روی خویش دید گشت مفتون برجمال خوریشتن
3 عشق در هرجا ظهوری میکند بهر اظهار کمال خویشتن
4 بود عمری مبتلای هجر خویش تا میسر شد وصال خویشتن
1 اگر زلفین تو پر خم نبودی نشان کفر در عالم نبودی
2 گره از جعد گیسو گر گشودی دل شیدا چنین درهم نبودی
3 نقاب از حسن رویت گر فتادی دل عاشق اسیر غم نبودی
4 وگر مهر رخت تابان نگشتی دل مجروح را مرهم نبودی
1 ای دل تو همیشه در وصالی حیران جمال ذوالجلالی
2 مفتاح خزاین وجودی گنجینه گنج بی زوالی
3 از عز و شرف ملک نیابد در خلوت خاص تو مجالی
4 در خانه حسن ماه رویت در اوج جمال بی وبالی
1 همچو خاک ره بعشقش خوار می باید شدن بلبل آسا در پی گل، زار می باید شدن
2 گر همی خواهی که بوی فقریابی در طریق با همه کس چون گل بی خار می باید شدن
3 گر تو پا در دایره عشقش نهی چون عاشقان بردرش سرگشته چون پرگار می باید شدن
4 هرکجا باشد اگر وادی بود گر کوه طور همچو موسی از پی دیدار می باید شدن
1 سفری قد اخبر عن حضری قد اخبر عن حضری سفری
2 سهری من شوق لقائکم من شوق لقائکم سهری
3 شرری من نار محبتکم من نار محبتکم شرری
4 سمری فی الخلوة ذکرکم فی الخلوة ذکرکم سمری