1 یاسیدی و یا سندی انت منیتی والله لیس غیرک قصدی و نیتی
2 ما خاب سائل لکریم من اجله وجهت نحو ساحتکم رکب حاجتی
3 وردی لذکر حسنک یا املح الملاح ما غیره بحبک فرضی و سنتی
4 من شوق نور وجهک فی القلب اضرمت نار تنار کل عشاء و غدوة
1 ای جمال روی تو خورشید تابان آمده وی دو زلف مشکبویت عنبرافشان آمده
2 در شعاع روی تو دل واله و حیران شده جان بسودای سر زلفت پریشان آمده
3 در خم هر موی تو پیداست زنار و صلیب زلف و رویت جان ما را کفر و ایمان آمده
4 ز آتش شوقت دلم پیوسته در سوز و گداز داغ بیحد از غم عشق تو برجان آمده
1 دل من ز ذوق دردت نکند هوای درمان چو بجان خرید دردت ندهد ز دست آسان
2 دل و جان بیدلانرا نکند قبول ورنه همه دم در آرزویم که کنم فدای جانان
3 ز جفای عشق بینم سرو پای عاشقان گم سرو کار عشق بازان عجب ار شود بسامان
4 بطریق عشق رفتن نتوان بپای هستی قدمی ز نیستی نه که رسید ره بپایان
1 اگر در بحر عرفان غرقه گردی بنزد عارفان مردانه مردی
2 چو پروانه به پیش شمع رویش اگر جانباز باشی اهل دردی
3 رسی در ملک وصلش گربرآری ز درد هجر از دل آه سردی
4 نشینی در بر معشوق شادان طریق عاشقی چون در نوردی
1 تغربت عن داری فیا طول غربتی لقد ضاق قلبی من فرق الاحبة
2 ومن فرقة الاحباب ماکنت لاقیا عذاب الیم عنده من عذوبة
3 الا یا رسولا ان بلغت دیارهم فبلغ الیهم حال شوقی ولوعتی
4 فان طال هذا البون فی البین فاعلموا بان حیاتی عین موت بغصة
1 ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو
2 چون شهره و نام نکو آمد حجاب راه او در کوی بدنامی درآ، رندانه شو، رندانه شو
3 در گرد خشکی تا به کی گردی تو از وهم و خیال در قعر بحر عشق رو، دردانه شو، دردانه شو
4 خالی کن این جام و سبو از دردی هستی تو آنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو
1 مهر وصلت گر نتابد بر دلم ای ماه من در فراقت شمع گردون را بسوزد آه من
2 دوزخ سوزان شود برمن چو جنات نعیم در قیامت گر توباشی مونس و همراه من
3 بی رخت شد جان بفرزین بند هجران مبتلا گر بوصلی در نیابی مات گردد شاه من
4 لشکر جور و جفا بر من ره شادی گرفت تا نباشد جز بسوی محنت و غم راه من
1 تجلی العشق فی کل المجالی بوجه جل عن وصف الجمال
2 نیاید شرح حسنش در عبارت کجا در قال آید ذوق حالی
3 درآمد یار در کوی خرابات قدح در دست و مست و لاابالی
4 بهر صورت نمود او رخ بطوری چو ظاهر شد باوصاف کمالی
1 فی مقامی این کیف، این این این علم، این حال، این عین
2 این فرق، این جمع، این بعد این قرب، این وصل، این بین
3 ذاتنا عن وصف اطلاق و قید مطلق ماعندنا زین وشین
4 لیس آثار لغیری فی الوجود فی شهودی کل کشف عین زین
1 در خمار هجر تا کی جان من از شراب وصل کن درمان من
2 برگدای مستمند بی نوا رحمتی فرمای ای سلطان من
3 در میان آتش سوزان مسوز جان ودل را بیش از این جانان من
4 آتش افتد در درون نه فلک از فغان سینه سوزان من