50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی

1 ساقی باقی مرا جامی بده از لب لعل خودم کامی بده

2 چشم شوخت را ز بهر صید جان از دو زلف عنبرین دامی بده

3 از رخ چون روز و زلف همچو شب جان ما را صبحی و شامی بده

4 مژده وصلش اگر داری صبا پیش این مهجور پیغامی بده

1 ز نار شوق تو ای جان جانان به آهی سوزم این گردون گردان

2 بصحرای غمت آواره گشتم نشد هرگز بپایان این بیابان

3 درانوار جمال مهر رویت شدم چون ذره سرگشته حیران

4 ببحر وصل تو غرق است جانم دلم شد فارغ از هجران جانان

1 جهانرا حسن رویت داد آئین عدم را گنج هستی کرد خودبین

2 چو نور مهر عالم سوز رویت عیان آمد، نهان شد ماه و پروین

3 به تعلیم غم عشق تو گشتم بفن عاشقی مفتی در دین

4 چه عشق است این که در عمری ز شوقت نیامد عاشقانرا سرببالین

1 معشوق اگر به جانب عاشق کند نگاه زین قدر بگذرد سر عاشق ز مهر و ماه

2 گر ره به وصل دوست طلب میکند خرد گو راه عشق شاه راه

3 حسن تو از مجالی ذرات جلوه کرد لیکن چو ما جمال تو را نیست جلوه‌گاه

4 گر یک نظر ز دیده شود ابرویت نهان از دود آه و ناله جهان را کنم سیاه

1 الا ای ازمه رویت همه کون و مکان روشن ز خورشید جمالت گشت منزلگاه جان روشن

2 الا ای آنکه در خوبی نداری هیچ همتائی ز حسن روی تو بینم زمین و آسمان روشن

3 جهان در ظلمت نابود بودی مختفی دایم گر انوار جمال تو نمی کردی جهان روشن

4 صفات عالم افروزت ز مرآت جهان پیدا زعکس پرتو ذاتت همه دور و زمان روشن

1 ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو ای آرزوی جان و دل از ما جدامشو

2 بی درد عشق قیمت دل کی شود پدید دل را که عشق نیست نیرزد به نیم جو

3 مطرب حدیث عشق سراید ببانگ ساز ز آواز نی روایت سر خدا شنو

4 بی روی تو دمی دل ما را قرار نیست ای دلنواز از براین بیدلان مرو

1 ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی چه باشد گر بمشتاقان جمال خویش بنمایی

2 بیکدم شور و غوغای قیامت در جهان گیرد چنین سرمست از خلوت بصحرا گر برون آیی

3 دل دیوانه از رویت نمیدانم چه می بیند که چون زلف پریشانت ز عشقش گشت سودایی

4 چو هر جا حسن رخسارت دگرگون جلوه بنمودست دل دیوانه عاشق ازآن گشتست هر جایی

1 از حد گذشت نوبت هجران جان ستان وقت است کز وصال تو گردیم شادمان

2 تا با خودی ز وصل نخواهی شنید بو واصل گهی شوی که نیابی ز خود نشان

3 وصل تو نیست لایق زهاد خودپرست این دولتی است در خور عشاق جان فشان

4 ره می نمود جانب هستی خرد ولی عشقم بسوی فقر و فنا برد موکشان

1 ای دل دیوانه ام حیران حسن روی تو جان شیدایم اسیر حلقه گیسوی تو

2 در نماز عشق هرجا روی آورند خلق بود محراب دعا طاق خم ابروی تو

3 جمله جانها معطر گردد و مشکین نفس چون برافشاند صبا زلفین عنبر بوی تو

4 پرده از رخ برفکن بنما بعالم آن جمال حیف باشد بررخت چتر سیاه موی تو

1 ای منور هر دو عالم ز آفتاب روی تو وی معطر ملک جان از زلف عنبر بوی تو

2 کفر پنهان گشت و ایمان حقیقی شد عیان تا نقاب زلف افتاد از جمال روی تو

3 هر کسی را میل دل باشد بسوی این و آن میل جان ما بعالم نیست الا سوی تو

4 حاجیانرا دل طواف کعبه میخواهد ولی وایه جانم نباشد غیر طوف کوی تو

آثار اسیری لاهیجی

50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی