پرده برافتاد از جمال محمد از آشفتهٔ شیرازی غزل 1
1. پرده برافتاد از جمال محمد
شد زعلی ظاهر اعتدال محمد
...
1. پرده برافتاد از جمال محمد
شد زعلی ظاهر اعتدال محمد
...
1. ای تو ز آغاز و انتها همه دانا
قدرت تو کرده خاک مرده توانا
...
1. بسته بر آفتاب چو مشکین نقاب را
پردهنشین نموده ز شرم آفتاب را
...
1. وقت صبوحست ای پسر برخیز و دردِهْ جام را
تا فرصتی داری به دست از کف مده هنگام را
...
1. مشک فشان شد زتو باد صبا
ای خم زلفین دو تا مرحبا
...
1. بگشت باغ و گلستان مخوان مرا یارا
که کرده کوی تو فارغ زبوستان ما را
...
1. ما که بردیم بسر مرحله مهر و وفا را
از چه ای عشق رعایت نکنی خدمت ما را
...
1. خواهم که در هم بشکنم این طاق مینافام را
زین چارطبع مختلف برجا نمانم نام را
...
1. در آن سرا که برانند پادشایی را
کجا مجال بود رهنشین گدایی را
...
1. گفتمش وقت تو کردیم دل ویران را
گفت کس جای بویرانه دهد سلطان را
...
1. باد آورده بگلشن مژده نوروز را
گل نود از شاخساز آن موکب فیروز را
...
1. گر زمن جان طلبد سر بنهم فرمان را
گوی گو گردن تسیلم بنه چوگان را
...