نامه ها و اشعار متفرقه در دیوان اشعار عارف قزوینی

بهتر ز کوی یار، دل اندر نظر نداشت
یا چون من فلک زده جای دگر نداشت
چندین هزار یار گرفتم یک از هزار
همچون «هزار» از دل زارم خبر نداشت
گفتم من آنچه راست، بگوشی اثر نکرد
کشتم هر آنچه تخم حقیقت، ثمر نداشت
جز قطره خون، که دیده نثار ره تو کرد
دل در بساط آه دگر در جگر نداشت
هزار مرتبه جانی که جانم از دستش
بلب رسیده فدای «هزار» نتوان کرد
هزار درد نهان دارمی که یک ز هزار
به جز «هزار» به کس آشکار نتوان کرد
پیر خرد پند حکیمانه ای
داد اگر عاقل فرزانه ای
پای بسر هوش شو و گوش کن
هرچه جز این پند فراموش کن
دادت اندرزی نغز و بدیع
کات برساند بمقامی رفیع
این بود آن گفته پیر خرد
بشنو کاین گفته خرد پرورد
ز ری سوی همدان رخت بست و بار گشاد
یگانه راد تقی زاده بزرگ نهاد
زبان شدم ز زبان تمام تا گویم
به پیشگاه تو پیغام جمع تا افراد
خوش آمدی ز خوش آمد گذشته همه کس
بسان موکب گل مقدمت مبارکباد
بهار بهر پذیرائی تو گسترده است
بساط سبزه ز اردیبهشت تا خرداد
بعهد چشم تو یکدل امیدوار نشد
برو که عهد تو برگردد اینکه کار شد
بروزگار تو یکروز خوش بکس نگرفت
خوشت مباد که این روز روزگار نشد
نریخت باده بدور تو در گلوی کسی
که در شکنجه اندیشه ای خمار نشد
بپای گلبن نومیدی تو کس ننشست
که برنخاسته زخمی ز نیش خار نشد
نویسنده را بایدی چار چیز
دل و دست و افکار و وجدان تمیز
وگر اینکه ناپاک شد این چهار
ز ناپاکی صاحبش شک مدار
چه خوش گفت سعدی خدای سخن
بتحریف آن گفته بشنو زمن
فتد تیغ اگر دست زنگی مست
از آن به قلم در کف خودپرست
ببند ای دل غافل به خود ره گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجود من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دل توز آهن و من ره بدان از آن جویم
که راه آه ن کردست وصل فاصله را
شدند ده دله و اجنبی پرست منم
که میپرسم ایران پرست یکدله را
شهید عشق تو کارش بدست و پا نرسد
بداد آنکه تو راندی ز خود خدا نرسد
رسید عمر بپایان گذشت جان ز لبم
رسید بر لب جانان ولی بجا نرسد
هوای سایه بالای آن کسم بسر است
که بر سر کسی این سایه بی بلا نرسد
گذشت کار من از حرف باز از پی من
بغیر یاوه سرائی ژاژخا نرسد
حاجی بی عقیده تاجر دزد
که از این هردو اجر خواهد و مزد
در همه عمر راه کج رفته
از همان راه کج بحج رفته
تا ندارد، تو تاش از سر گیر
به زبر برگذار نقطه زیر
خانه کعبه را زیارت کرد
بعد مال یتیم غارت کرد
خوشا شیراز و عهد باستانش
درخشان دوره دور کیانش
درود پاک نیکان بر روان
نکو کیخسرو گیتی ستانش
فرح گستر سراسر کوه و دشتش
نشاط آور زمین و آسمانش
همه دانش پژوه و مملکت دوست
بزرگ و کوچک و پیر و جوانش