1 عادت کن از جهان سه خصلت را ای خواجه وقت مستی و هشیاری
2 زیرا که رستگار بدان گردی امید رستگاری اگر داری
3 با هیچکس نگشت خرد همره کان هرسه را نکرد خریداری
4 در هیچ دین و کیش کسی نشیند هرگز از این سه مرتبه بیزاری
1 دی مرا عاشقکی گفت غزل میگویی گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم
2 گفت چون گفتمش آن حالت گمراهی رفت حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم
3 غزل و مدح و هجا هرسه بدان میگفتم که مرا شهوت و حرص و غضبی بود بهم
4 این یکی شب همه شب در غم و اندیشهٔ آن کز کجا وز که و چون کسب کنم پنج درم
1 تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم بیوسیلت نتوانی که بدرها پویی
2 من اگر شعر نگویم پی کاری گیرم که خلاصی دهد از جاهلی و بدخویی
3 من همه شب ورق زرق فرو میشویم تو همه روز رخ آز به خون میشویی
4 قیمت عمر من و عمر تو یکسان نبود کانچه من جویم از این عمر تو آن کی جویی
1 مرا پیام فرستی همی که پرسش تو چو چشم دارم بر من سلام چون نکنی
2 کشند پای به دامن درون بلی شعرا چو دست بخششت از آستین برون نکنی
1 هر آنگه که چون من نیایم نخوانی چنان باشد ایدون که آیم برانی
2 نخوانی مرا چون نخوانی کسی را که مدح تو خواند چو او را بخوانی
3 کرا همسر خویش چون من گزینی کرا همبر خویش چون من نشانی
4 ندیمی مرا زیبد از بهر آن را که آداب آن نیک دانم تو دانی
1 صفهای را نقش میکردند نقاشان چین بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی
2 اوستادی نیمهای را کرد همچون آینه اوستادی نیمهای را کرد نقش مانوی
3 تا هر آن نقشی که حاصل باشد اندر نیمهای بینی اندر نیمهٔ دیگر چو اندر وی روی
4 ای برادر خویشتن را صفهای دان همچنان هم به سقفی نیک عالی هم به بنیادی قوی
1 زهی نفاذ تو در سر کارهای ممالک گرفته نسبت اسرار حکمهای الهی
2 مقال رفعت قدر تو پیش رفعت گردون حدیث پایهٔ ما هست پیش پستی ماهی
3 چو وقفنامهٔ دولت قضا به نام تو بنوشت چهار عنصر و نه چرخ برزدند گواهی
4 تویی که مسرع امرت ندید وهن توقف تویی که عرصهٔ جاهت ندید ننگ تباهی
1 گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
2 مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد برای من که هجا را بود هجا نکنی
1 در کف خشم و شهوت و خور و خواب این چنین عاجز و زبون که تویی
2 خویشتن آدمی همی شمری برو ای خر فراخ کون که تویی
1 مرا دوستی گفت آخر کجایی چرا بیشتر نزد ما مینیایی
2 به تشویر گفتم که از بیستوری به بیگانگی میکشد آشنایی
3 مرا گفت چون بارگیری نخواهی که از خدمتت نیست روی رهایی
4 به بیت عمادی جوابش بگفتم که گفتمش گفتم که ای روشنایی