1 ای مقصد کشور چهارم در نیک و بد آستانهٔ تو
2 وی رفعت آسمان هفتم باطل شده در زمانهٔ تو
3 بر شاخ وجود بنده مرغیست منسوب به آشیانهٔ تو
4 در دام حریف نو فتادست اومید همه به دانهٔ تو
1 شها چون پیل و فرزین شه پرستم نه چون اسبست کارم رخپرستی
2 رهی آمد چو رخ پیشت پیاده چو فرزین میرود اکنون ز مستی
1 آنکه سایهاش کس ندید از غایت ستر و صلاح باصلاح صالحی شد آفتاب از واضحی
2 گرچه رای هوشیارت ناصح احوال تست یک نصیحت گوش دار از بنده قاضی ناصحی
3 هرکه بر درگاه و اندر مجلس تست از خدم در صلاح کار تست الا صلاح صالحی
1 بر آفتاب حوادث بسوزم اولیتر که به هر سایه بود بر سرم سپاس همای
2 از این سپس من و کنجی و خانهٔ تاریک که سرد شد دلم بر هوای باغ و سرای
1 آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری تری ز آب و خشکی از آتش برون بری
2 داری مفرحی که دهد روح را غذا سازی طریفلی که کنی دیو را پری
3 دست مبارک تو بخواهد همی درست از خط راست نامهٔ شکل صنوبری
4 یارب چه طالعست که خود بیمعالجت بیمار به شود چو تو زان راه بگذری
1 از سخنهای عذب شکر طعم در دهان زمانه نوش منم
2 لیکن از رد سمع مستمعان با زبانی چنین خموش منم
3 در زوایای رستهٔ معنی مفلس کیمیا فروش منم
1 به خدایی که در موجودات جز به امرش نمیشود منظوم
2 که بماندم چو قالبی بیروح تا ز دیدار تو شدم محروم
1 خواجه اسفندیار میدانی که به رنجم ز چرخ رویین تن
2 من نه سهرابم و ولی با من رستمی میکند مه بهمن
3 خرد زال را بپرسیدم حالتم را چه حیلتست و چه فن
4 گفت افراسیاب وقت شوی گر به دست آوری از آن دو سه من
1 ما را برون ز حکمت یونانیان چو هست تقلید مکیان و قیاسات کوفیان
2 نان حلال کسب خوریم از طریق علم ادرار چون خوریم چو جهال صوفیان
1 پیشی ز هنر طلب نه از مال اکنون باری که میتوانی
2 هان تا به خیال بد چو دونان در حال حیوة این جهانی
3 افزون نکنی برانچه داری قانع نشوی بدانچه دانی
4 مشغول مشو به تن نه اینی فارغ منشین ز جان نه آنی