1 بخور ای سیدی به شادی و ناز هرکجا نعمتی به چنگ آری
2 چرخ در بردنش شتاب کند گر تو در خوردنش درنگ آری
1 ای بار خدایی که خداوند جهانی لشکر شکن و ملک ده و ملک ستانی
2 دریادل و مهطلعت و خورشید ضمیری باران سپه و ابر کف و برق سنانی
3 فخرست به سلطانی تو پیر و جوان را تا با خرد پیری و با بخت جوانی
4 چون مهر و سپهری و نه آنی و نه اینی چون ابر و هژیری و نه اینی ونه آنی
1 ای شاه عطا بخش که بخشندهتر از تو چشم فلک پیر ندیدست جوانی
2 درویش بهدرگاه تو بشتافتم امروز جود تو مرا کرد توانگر به زمانی
3 شد قصهٔ من قصهٔ موسیکه همی جست از روشنی اندر شب تاریک نشانی
4 در آخر شب گشت کلیمی و رسولی در اول شب بود کلیمی و شبانی
1 مرا از پی خدمت شاه باید دل و دیده و عمر و جان و جوانی
2 هر آن زندگانی که بیشه گذارم مرا مرگ باشد چنان زندگانی
3 ولیکن مرا شاه معذور دارد که طاقت نمیدارم از ناتوانی