1 ساقی از آن جوهر آرام سوز کافکند اندر سر آرام سوز
2 آتش دل خاسته فریاد رس هم ز تو دل خواسته فریاد رس
3 داد کزین ساقی دروان ما درد شد از باقی دور آن ما
4 با همه او را شکر آبی بود با شه کوثر مگر آبی بود
1 ساقی ازین کاسه و خوان کبود خرمی اندر دل و جان که بود؟
2 چشمه نوشیست پر از گرد مهر گرمی رقصیست در آن سرد مهر
3 قصه دختر شنو القصه باز کرد بر او جم دری از غصه باز
4 آمده این فرض بر آتش زنان کز پی نعشند در آتش زنان
1 ای که بر اسرار تو دانا کمند کی رسد از عقل کس آنجا کمند
2 کیست درین مرحله تا آخرت رهبر اول شده یا آخرت
3 چون همه ز اندیشه خود واپسند کی بود اندیشهات از ما پسند
4 کی کند ادراک تو حاصل خرد فهم کی این عشوه باطل خرد
1 ساقی از آن آب توکاتش برست دل همه دم سوزد و جان خوشترست
2 مجمر تن ز اخگر قلب از چه سوخت و اب رخ از این زر قلب از چه سوخت
3 گر زر دل را کنم از می سره لشکر غم بشکنم از میسره
4 مرغ دل از شوق تو پروا کند سوی گل از شوق تو پروا کند
1 ساقی از اغیار در امشب ببند رخنه آزار در امشب ببند
2 امشب از آن ساغر می مایه بخش کش برد از تو دل بیمایه بخش
3 سر حق از محفل مستان طلب نزدل شیخ از دل دست آن طلب
4 صد محلش پرده وز آن صد محال جز نبی آنجا ره کس خود محال
1 ساقی ازین جرعه در انجام کوش چون همه داریم بر انجام کوش
2 پر مکن این شیشه و خم کوتهیست کاخر سررشته گم کوتهیست
3 تا بکی این خانه و جام مدام بگذر ازین دانه و دام مدام
4 جان که در آتش پرداز از سرخوشی تلخی مرگش برد از سرخوشی
1 ساقی ازین کاسه و خوان کبود خرمی اندر دل و جان که بود؟
2 چشمه نوشیست پر از گرد مهر گرمی رقصیست در آن سرد مهر
3 قصه دختر شنو القصه باز کرد بر او جم دری از غصه باز
4 آمده این فرض بر آتش زنان کز پی نعشند در آتش زنان