1 ساقی از آن شیشه صاف گلاب خون شده در نافه ناف گل آب
2 لای اگر از صافی جان لازمست صافی او زان تو و ان لازمست
3 غنچه وش این نامه دلبرگشای چشم جم از خانه دل برگشای
4 کز خط عذرا دل وامق به است نامه گل هم سوی عاشق به است
1 ساقی از آن چشمه کوثر نسیم کآب رخ او داده ز گوهر بسیم
2 میکند آن آینه رو یاوری تا تو در آن آینه روی آوری
3 در دل من بوی امیدست باز چشم دل از روی امیدست باز
4 غنچه سربسته گل باز شد هدهد پر بسته گل باز شد
1 ساقی از آن شیشه پر خون کرم کافتد اوز در دل و در خون کرم
2 اندک او شد شرر ار خوردیش خورده آتش حذر از خوردیش
3 پیرم از آن یکدودم آور بمن رطلی از آن آر و کم آور بمن
4 گر که و مه را سر مهرست باز بنده پیر از که و مه رست باز
1 ساقی ازین چنبر غم داد داد کشت بس آزاده و کم داد داد
2 بر سر ما تا مه و گردون بود سوزد ازو گر شه و گردون بود
3 روزی از آسایش آن خوش هوا خاطر جم را تک ابرش هوا
4 خورد دو جام می گلبو زدن جانب میدان شده در گوزدن
1 ساقی ازین کاسه و خوان کبود خرمی اندر دل و جان که بود؟
2 چشمه نوشیست پر از گرد مهر گرمی رقصیست در آن سرد مهر
3 قصه دختر شنو القصه باز کرد بر او جم دری از غصه باز
4 آمده این فرض بر آتش زنان کز پی نعشند در آتش زنان
1 ساقی ازین جرعه در انجام کوش چون همه داریم بر انجام کوش
2 پر مکن این شیشه و خم کوتهیست کاخر سررشته گم کوتهیست
3 تا بکی این خانه و جام مدام بگذر ازین دانه و دام مدام
4 جان که در آتش پرداز از سرخوشی تلخی مرگش برد از سرخوشی