1 ساقی از آن شیشه صاف گلاب خون شده در نافه ناف گل آب
2 لای اگر از صافی جان لازمست صافی او زان تو و ان لازمست
3 غنچه وش این نامه دلبرگشای چشم جم از خانه دل برگشای
4 کز خط عذرا دل وامق به است نامه گل هم سوی عاشق به است
1 ساقی از آن می که به از تازه گل باز بر آن چهره نه از غازه گل
2 گرمی دمساز گل آید بجوش آبی از آن تازه گل آید بجوش
3 مرغ که از دولت گل بانگ اوست قدر گل از شهرت گلبانگ اوست
4 داشتی اندر حرم آنشه نشان دختری اندر رخش از مه نشان
1 ساقی از آن شیشه منصور دم بر رگ و بر ریشه من صوردم
2 خواهی از این نادره گو گر مقال زاتش می کن دم او گرم قال
3 آتشی از می فکن اندر روان تا شود این نکته چون زر روان
4 یکنفس ای مونس من کوش دار گوهری از مجلس من گوش دار
1 ساقی از اقبال تو ما سر خوشیم وز می الطاف تو یکسر خوشیم
2 بر غم ما چون دل رحمت بود رحم تو هم داخل رحمت بود
3 بخت تو کز پنجه شیر آب خورد جرعه او غنچه سیراب خورد
4 شکر تو دل کردنش آزاد گیست از حق تو گردنش آزاد کیست
1 احمد مرسل گل این کشته زار دشمن او در ره دین کشته زار
2 گلبن درین بلبل معنی سرای ساخته در گلشن اعلی سرای
3 گیسوی او کامده در پاکشان مستی او در دل دریا کشان
4 جور از آن غالیه بر گیسویش کافتد از آن سنبله برگی سویش
1 پیر و حیدر شو و همرنگ آل تا دمد از روی تو هم رنگ آل
2 حیدر والا گهر آن سرفراز کامده نور حقش از در فراز
3 رهرو حق آمد و همراه حق هم حق از او ظاهر و هم راه حق
4 تیغ وی آن رهبر جان بر قدم آتش قهر آمده زان برق دم
1 ساقی از الطاف تو می بر کف است وز تف دل دجله خون در کف است
2 میبرد آب دل ریشم خمار مرهم ریشم نه و پیشم خم آر
3 میدهد این غمزده کامش شراب می همه خیر تن و نامش شر آب
4 شیره تا کم ده و بین شورها تا همه شیرین کنم این شورها
1 ساقی از آن مشربه یاقوت ده قوتم از مرتبه یاقوت ده
2 یا رهد این دل تن وی از سراب یا رود از مستی می بر سر آب
3 یکشب از آنجا که در انجام حال شده ره بیگانه در آنجا محال
4 دل که در آن دجله خون آشناست گفتمش اینواقعه چون آشناست
1 قافیه سنجان همه عیسی دمند وز دم خود جان پی احیا دمند
2 طایر فرخنده معنی پرند جانب عرش از پر دعوی پرند
3 پیشرو و از لشگر و پس تاخته تیغ ببالا و بپست آخته
4 کاتبی آویخت دو محکم کمان کامده در قبضه رستم کم آن
1 ای همه عالم بر تو بیشکوه رفعت خاک در تو بیش کوه
2 نام تو زآن بر سر دیوان بود کآتش بال و پر دیوان بود
3 شد به تو سردفتر جان نامزد نام تو خود سکهٔ آن نام زد
4 خواست دل خانهٔ ششدر گشاد نقطهٔ بسم الله از آن درگشاد