1 ساقی از اغیار در امشب ببند رخنه آزار در امشب ببند
2 امشب از آن ساغر می مایه بخش کش برد از تو دل بیمایه بخش
3 سر حق از محفل مستان طلب نزدل شیخ از دل دست آن طلب
4 صد محلش پرده وز آن صد محال جز نبی آنجا ره کس خود محال
1 قافیه سنجان همه عیسی دمند وز دم خود جان پی احیا دمند
2 طایر فرخنده معنی پرند جانب عرش از پر دعوی پرند
3 پیشرو و از لشگر و پس تاخته تیغ ببالا و بپست آخته
4 کاتبی آویخت دو محکم کمان کامده در قبضه رستم کم آن
1 ساقی از آن جوهر آرام سوز کافکند اندر سر آرام سوز
2 آتش دل خاسته فریاد رس هم ز تو دل خواسته فریاد رس
3 داد کزین ساقی دروان ما درد شد از باقی دور آن ما
4 با همه او را شکر آبی بود با شه کوثر مگر آبی بود
1 ساقی از اقبال تو ما سر خوشیم وز می الطاف تو یکسر خوشیم
2 بر غم ما چون دل رحمت بود رحم تو هم داخل رحمت بود
3 بخت تو کز پنجه شیر آب خورد جرعه او غنچه سیراب خورد
4 شکر تو دل کردنش آزاد گیست از حق تو گردنش آزاد کیست
1 ساقی از الطاف تو می بر کف است وز تف دل دجله خون در کف است
2 میبرد آب دل ریشم خمار مرهم ریشم نه و پیشم خم آر
3 میدهد این غمزده کامش شراب می همه خیر تن و نامش شر آب
4 شیره تا کم ده و بین شورها تا همه شیرین کنم این شورها
1 ساقی از آن می که به از تازه گل باز بر آن چهره نه از غازه گل
2 گرمی دمساز گل آید بجوش آبی از آن تازه گل آید بجوش
3 مرغ که از دولت گل بانگ اوست قدر گل از شهرت گلبانگ اوست
4 داشتی اندر حرم آنشه نشان دختری اندر رخش از مه نشان
1 ساقی از آن نوگل باغم نواز خاطر این بلبل با غم نواز
2 سوزم ازین مشعل شب سوز چند تا سحر از اول شب سوز چند
3 از رخ خورشید کن آن طره باز پرده کش از دیده آن جره باز
4 بازکن آنزلف دل آرا چو شست گرچه شد آن بند دل اما خو شست
1 ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ
2 روبهی آموخت از آن رو بهار می خور و رو جانب آن روبه آر
3 کشته گل تازه و جان کشته زار می خورد و دل خوش کن از آن کشته زار
4 آتش موسی کن از آن سیب یار و آبی از آن آتش موسی بیار
1 ساقی از آن می اگر ارزند گیست جان طلب از ما دگر ارزند گیست
2 شمع شد از محفل و پروانه ماند بلبل جان را دل و پروا نماند
3 مستم و شد مایل آتش پرم می خورم اندر دل آتش پرم
4 آمده زان سیم و زر آتش پرست کاتش پروانه در آتش پرست
1 ساقی از آن آب توکاتش برست دل همه دم سوزد و جان خوشترست
2 مجمر تن ز اخگر قلب از چه سوخت و اب رخ از این زر قلب از چه سوخت
3 گر زر دل را کنم از می سره لشکر غم بشکنم از میسره
4 مرغ دل از شوق تو پروا کند سوی گل از شوق تو پروا کند