ساقی از آن جوهر آرام از اهلی شیرازی سحر حلال 13
1. ساقی از آن جوهر آرام سوز
کافکند اندر سر آرام سوز
1. ساقی از آن جوهر آرام سوز
کافکند اندر سر آرام سوز
1. ساقی از اقبال تو ما سر خوشیم
وز می الطاف تو یکسر خوشیم
1. ساقی از الطاف تو می بر کف است
وز تف دل دجله خون در کف است
1. ساقی از آن می که به از تازه گل
باز بر آن چهره نه از غازه گل
1. ساقی از آن نوگل باغم نواز
خاطر این بلبل با غم نواز
1. ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ
کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ
1. ساقی از آن می اگر ارزند گیست
جان طلب از ما دگر ارزند گیست
1. ساقی از آن آب توکاتش برست
دل همه دم سوزد و جان خوشترست
1. ساقی از آن شیشه صاف گلاب
خون شده در نافه ناف گل آب
1. ساقی از آن چشمه کوثر نسیم
کآب رخ او داده ز گوهر بسیم
1. ساقی از آن شیشه پر خون کرم
کافتد اوز در دل و در خون کرم
1. ساقی ازین چنبر غم داد داد
کشت بس آزاده و کم داد داد