1 ای آنکه ز گل تازه تری در نظرم با خط تو منت ریاحین نبرم
2 پیش تو گل و لاله و نسرین چه بود من این سه قماش را بیکجو نخرم
1 ای شاه بتان و رشک صد مهیاره گر سوی فلک گهی کنی نظاره
2 در پیش تو بره حمل چرخ کشد با هفت قماش سبعه سیاره
1 ای آنکه برت بتان ز خود کم لافند مانند منت هزار در اوصافند
2 در کارگه قضا پی خلعت تست افلاک که نه قماش الوان بافند
1 ای کز ستم تو اشک پاشند همه جویان غمت نهان و فاشند همه
2 اهلی بوفای تو نظر دوخته است از اهل جهان که یک قماشند همه
1 ای کشته مرا بناله سینه خراش زین بیش بکین من دلخسته مباش
2 با رشته جان کس مباف این سر زلف خوش نیست که تار و پود باشد دو قماش
1 ای خنده تو راز نهان ساخته فاش در جان بتان ز خار خار تو خراش
2 رضوان ز پی فرش تو از حله نور در هشت بهشت افکند هشت قماش
1 ای آنکه پری نیاید اندر نظرت با صورت خوبست ز معنی خبرت
2 راضی بسگ تو پادشه راس براس یعنی که نه پادشا قماشی است برت
1 ای از غم دهر همچو سرو آزاده کم چون تو پسر مادر گیتی زاده
2 در دست بتان ز بهر پای اندازت نرگس صفتست شش قماش آماده
1 ای آنکه رخت چو گل برافروخته اند خوبان همه خوبی از تو آموخته اند
2 نسرین و سمن یاسمن و لاله و گل از پنج قماش خلعت اندوخته اند
1 ای آنکه دو عارضت چراغ چمنند لبهای تو رونق شکر می شکنند
2 یکره بچمن گذر که گلهای چمن در پای تو ده قماش رنگین فکنند