1 ای آنکه پری نیاید اندر نظرت با صورت خوبست ز معنی خبرت
2 راضی بسگ تو پادشه راس براس یعنی که نه پادشا قماشی است برت
1 ای آنکه لب تو پرده غنچه درد رخسار تو آب صورت چین ببرد
2 آنجا که زند شنهشه عشق تو تخت کی عقل وزیر را قماشی شمرد
1 ای آنکه دو عارضت چراغ چمنند لبهای تو رونق شکر می شکنند
2 یکره بچمن گذر که گلهای چمن در پای تو ده قماش رنگین فکنند
1 ای آنکه برت بتان ز خود کم لافند مانند منت هزار در اوصافند
2 در کارگه قضا پی خلعت تست افلاک که نه قماش الوان بافند
1 ای خنده تو راز نهان ساخته فاش در جان بتان ز خار خار تو خراش
2 رضوان ز پی فرش تو از حله نور در هشت بهشت افکند هشت قماش
1 ای شاه بتان و رشک صد مهیاره گر سوی فلک گهی کنی نظاره
2 در پیش تو بره حمل چرخ کشد با هفت قماش سبعه سیاره
1 ای از غم دهر همچو سرو آزاده کم چون تو پسر مادر گیتی زاده
2 در دست بتان ز بهر پای اندازت نرگس صفتست شش قماش آماده
1 ای آنکه رخت چو گل برافروخته اند خوبان همه خوبی از تو آموخته اند
2 نسرین و سمن یاسمن و لاله و گل از پنج قماش خلعت اندوخته اند
1 ای از دهن تنگ تو صد سر نهان مست غم عشقت ز کهان تا بمهان
2 جز جنس غمت بوصله دل ننشست از چار قماش چار بازار جهان
1 ای آنکه ز گل تازه تری در نظرم با خط تو منت ریاحین نبرم
2 پیش تو گل و لاله و نسرین چه بود من این سه قماش را بیکجو نخرم