1 دلا، جهان نه سرای بقاست تا دانی مقام محنت و حسرت سر است تا دانی
2 اگر چه شاهد دنیاست لفریب بسی نه مرد مهر و حریف وفاست تا دانی
3 به گنج حسن مبینش که خاک بر سر اوست به طره اش منگر کاژدهاست تا دانی
4 به نیم جو مخرش ناز و آبرو مفروش که جو فروشد و گندم نماست تا دانی
1 آنان که ره بمنزل مقصود برده اند روزیکه زاده اند همانروز مرده اند
2 چون نقش تن ز خانه هستی ستردنی است ایشان بدست خود رقم خود سترده اند
3 خوش وقت عارفان که نمیرند همچو خضر کاب بقا ز مشرب توحید خورده اند
4 آزاده همچو سر و ز عالم نه چون خسان دل بسته همچو غنچه بیک مشت خرده اند
1 ای دهان و لبت ز جان خوشتر دهن از لب، لب از دهان خوشتر
2 گر زبانم بری چو شمع خوشم عاشق مست بی زبان خوشتر
3 بخیالت نهفته بازم عشق عاشقی با بتان نهان خوشتر
4 کی فروشم ترا بصد عالم یک نگاهت ز صد جهان خوشتر
1 صاحبدلان که بندگی مقبلی کنند در یوزه کرم ز توانگر دلی کنند
2 رو سوی مستی از سر هشیاری آورند دیوانگی ز سلسله عاقلی کنند
3 از عین مردمی سگ کوی وفا شوند خود را مرید اهل دل از کاملی کنند
4 با رهروان ز خضر و مسیحا روند پیش با عاقلان ره سخن از غافلی کنند
1 این مغبچگان بما ملامت چه کنند بی جرم و خطا
2 ما را بدر از کوی سلامت چکنند از راه جفا
3 امروز اگر کشند ما را بستم وز پیش برند
4 فردا که بود روز قیامت چکنند ماییم و شما
1 پری بحسن رخ گلعذار ما نرسد ملک بخلق خوش غمگسار ما نرسد
2 وفای کس بوفای نگار ما نرسد بحسن و خلق و وفا کس بیار ما نرسد
3 مرا که نیست بکس غیر یار خویش نیاز حقوق صحبت خود هم بیار گویم باز
4 چه حاجت است ز نامحرمان کشیدن ناز بحق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
1 آه این چه فتنه بود که چرخ بلند کرد وای این چه دود بود که جان دردمند کرد
2 باد اجل فکند صنوبر قدم بخاک آزرده صد هزار دل مستمند کرد
3 گنجی که زیر پا نپسندید فرق عرش او را چه شد که خاک نشینی پسند کرد
4 پروانهوار بر سر آن شمع عالمی هرچند جان سوخته خود سپند کرد
1 چون شاخ گل آنروز که در خانه زینی آشوب جهانی
2 و امروز که چون سرو سهی بزم نشینی آشوب نشانی
3 گه با من دلسوخته شیرین تری از شهد گه تلخ تر از زهر
4 فریاد ز دست تو که یک لحظه چنینی یک لحظه چنانی
1 کس عزیز من نشد واقف بر اسرار خدا یوسف مصری بود حیران بازار خدا
2 نور خورشیدی از شراری بنگری گر واقفی زانکه از هر ذره تابان است انوار خدا
3 بگذر از رنگ یقین و چون صبا بیرنگ شو گر گل توحید میجویی ز گلزار خدا
4 زامتحان لطف حق اندیشه کن و زغم منال در مباز از اندکی غم لطف بسیار خدا
1 این همه خشم تو ای عاشقکش بی باک چیست دل ز خشمت خاک شد این زهر بی تریاک چیست
2 جر دل غیر از نگاه دیده بی باک چیست دیده را گر با تو کار افتاد دل غمناک چیست
3 ایکه در خوبی نباشد همعنانت هیچکس کی ز فتراک تو عاشق بگسلددست هوس
4 میروی شاهانه و غوغای خلق از پیش و پس ابلق حسن ار بزیر زین یوسف بود بس