1 این خبر گفت یکی از اصحاب که بدور عمر بن خطاب
2 روزی آن خواجه به همراهی بخت برد در مسجد پیغمبر رخت
3 مسند فصل قضایا گسترد باطل از خانه حق بیرون کرد
4 سوده در حضرتش اصحاب نبی جهت بندگی از شیخ و صبی
1 روز آدینه وقت بانک خروس چوبداری بری شد از گروس
2 گله گوسفندش اندر پیش چپش و شاک ریخته و بز و میش
3 خاره و سنگ سفته با سم بز پرچم افراز گشته از دم بز
4 خوانده هنگام سوق میش و چپش اتوکا علی اعصا واهش
1 یکی دختری داشت در کار مرگ وزین زندگی مانده بی ساز و برگ
2 پریشیده گسیویش از انقلاب ز گلبرگ رخساره اش رفته آب
3 ز بی دانشی مادر مهربان بکف شانه و غازه بهر جوان
4 گهی تاب می دادش از شانه موی گهی سرخ می کردش از غازه روی
1 بوی گل می وزد ز خرگه تو ای خوشا روی ما و درگه تو
2 هم به رخ لاله جوان داری هم به قد شاخ ارغوان داری
3 نفست مشکبیز و عنبرزای سخنت دلربا و روح افزای
4 گل نبوید کسی که روی تو دید می ننوشد که ساغر تو چشید
1 اگر از خرقه کس درویش بودی رئیس خرقه پوشان میش بودی
2 وگر مرد خدا آن عام چرخی است بلاشک آسیا معروف کرخی است
1 سال سی و شش نهد زین شاه آزادی برخش می دهد سالار قدرت هر کسی را بهر و بخش
2 راست می بینم که آشوبی بود در سی و دو حق همی داند که من آن روز شادم یا که تو
3 لشکر روس است سرگردان و مغلوب و زبون ساحل بحر خزر قفقاز گردد پر ز خون
4 هر کشیشی مات بینم هر صلیبی دستگیر تا بموت از ساحت تفلیس خواهد شد اسیر
1 یک آشوب عظیمی اندرین گیتی بدست آید ز سوزش خاک در شیون ز دودش مصر مست آید
2 چو دود از مصر بر خیزد به خشک و تر درآمیزد به ملک روم یعنی در زمین خور نشست آید
3 چنان بارد بسر هر تازه چرخی راز چرخ آتش که از پستی بلا خیزد از بالا به پست آید
4 قصاص از حق شود پیدا بلای ایزد از بالا به فرق انگلیس و روس و هر باطل ز مست آید