1 ابتدا هست یار و آخر نیز حکم خاوندگار حی عزیز
2 آنچه بنوشته اندرین ورق است شرط و اصل شدن باهل حق است
3 اهل حق را درین دوازده ماه ده و دو خدمت است بی اکراه
4 هر که در راه حق نیاز برد رو بدرگاه کارساز برد
1 احزاب فتاده اند در خط جنون هر لحظه برنگی شده چون بوقلمون
2 با اینکه ندانند برون راز درون کل حزب بمالدیهم فرحون
1 هژیر و نغز و خوش ای باد نو بهار بوز که دیرگاه براه تو مانده چشم دختر رز
2 پرند سبز بگلبن بپوش تا ما نیز ز یادگار خزان برکنیم جامه خز
3 بیا که رایت کیخسرو بهار رسید گذشت نوبت افراسیاب و گرسیوز
1 خدا رحمت کند مرحوم حاجی میرزا آقاسی را ببخشد جای آن برخلق احزاب سیاسی را
2 ترقی اعتدالی انقلابی ارتجاعیون دومکراسی و رادیکال و عشقی اسکناسی را
1 تا ساقی میخوارگان در جام صهبا ریخته خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته
2 در سینه سیم سپید آکنده زر جعفری در دیده الماس تر یاقوت حمرا ریخته
3 این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب افشرده از حلق عنب در خم ترسا ریخته
4 آید حبابش در نظر مانند مروارید تر بر سطحی از لعل و گهر بهر تماشا ریخته
1 از جنابت چو دامنت آلود بایدت در زمان غسل سرود
2 که کنم غسل غسل از پی یار حق بکار است و پاک شد مردار
3 ابتدا هست یار و آخر یار حکم خاوندگار عزت دار
1 چند کشی جور این سپهر کهن را چند بکاهی روان و خواهی تن را
2 مرد چو رخت شرف ندوخت بر اندام باید پوشد بدوش خویش کفن را
1 طهماسب خداوند راستین داردیم و کان در دو آستین
2 دریا ز یسارش برد یسار گردون به یمینش خورد یمین
1 غسل روزه حقیقت این است راه دین و طریقت این است
2 که بگوئی زصدق دل یکبار جستم از پیر خرقه این اسرار
3 دیدن یار و ساغر ابرار نام طاس مقدس رزبار
4 اولش هست یار و آخر یار حکم خاوندگار در هر کار
1 در کاروان نواخت در آی آهنگ شب بر کشید پرده نیلی رنگ
2 خورشید در ترازو شد پنهان بی آنکه هیچ سنجد ازو جوسنگ