فریاد از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 24
1. فریاد از این مشاوره عالی
کز جاهلان پر از عقلا خالی
1. فریاد از این مشاوره عالی
کز جاهلان پر از عقلا خالی
1. طهماسب خداوند راستین
داردیم و کان در دو آستین
1. چند کشی جور این سپهر کهن را
چند بکاهی روان و خواهی تن را
1. دانا که بود بنزد مردم هشیار
آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
1. در کاروان نواخت در آی آهنگ
شب بر کشید پرده نیلی رنگ
1. هژیر و نغز و خوش ای باد نو بهار بوز
که دیرگاه براه تو مانده چشم دختر رز
1. تا ساقی میخوارگان در جام صهبا ریخته
خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته