سال از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 13
1. سال سی و شش نهد شاه آزادی برخش
می دهد سالار قدرت هر کسی را بهر و بخش
1. سال سی و شش نهد شاه آزادی برخش
می دهد سالار قدرت هر کسی را بهر و بخش
1. یک آشوب عظیمی اندرین گیتی به دست آید
ز سوزش خاک در شیون ز دودش مصر مست آید
1. ابتدا هست یار و آخر نیز
حکم خاوندگار حی عزیز
1. از جنابت چو دامنت آلود
بایدت در زمان غسل سرود
1. غسل روزه حقیقت این است
راه دین و طریقت این است
1. چون گذارت فتد بگورستان
بر مزار گذشتگان بر خوان
1. روزگاری که از طلایه مرگ
شاخ عمر مرا خزان شد برگ
1. روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه
بردم بنزد قاضی صلحیه بلد
1. خدا رحمت کند مرحوم حاجی میرزا آقاسی را
ببخشد جای آن برخلق احزاب سیاسی را
1. فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست
تهی ز مردم دین دار و دین پرست چراست
1. احزاب فتاده اند در خط جنون
هر لحظه برنگی شده چون بوقلمون