1 چو دانا ز گنجینه در باز کرد بنام خدا نامه آغاز کرد
2 خدائیکه در مغز هوش آفرید بتن آدمی با سروش آفرید
3 روان را بدانش ستایش نمود سخن را ترازوی دانش نمود
4 سپس خامه را با زبان جفت کرد نی گنگ را داور گفت کرد
1 آزمندی هواپرست و خسیس در دهی بود کدخدا و رئیس
2 داشت مرغی ظریف و زرین بال تیز پرهمچو شاهباز خیال
3 هر زمان زاغ شب بچرخ بلند خایه زر بطشت سیم افکند
4 مرغ او هم در آشیان زمین هشتی از مهر بیضه زرین
1 سهی سروی از تخم شاهان کی چو گلبن بروئید در خاک ری
2 بیاراست رخسار و بالا فراشت گل و لاله از چهره در باغ کاشت
3 بتان سر نهادند بر پای او سر سروران گرم سودای او
4 ز بیگانه و خویش و نزدیک و دور بدان لعل شیرین برآورد شور
1 ای تازه عروس مهربانم وصل تو حیات جاودانم
2 خورشید سپهر اقتدارم پیرایه بزم افتخارم
3 مهر تو نشسته در دل من عشق تو سرشته با گل من
4 تو سرو حدیقه بتولی نوباوه گلشن رسولی