4 اثر از مثنویات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 بنام ایزدان امشاسپندان کز ایشان دیو و اهریمن به زندان

2 نخست افروزه اهورمزدا خدای زنده دادار توانا

3 خجسته و همن و اندیشه نیک که آموزیم از وی پیشه نیک

4 ستوده ایزد اردی بهشتی که باشد رسته از هر گونه زشتی

1 ای تازه عروس مهربانم وصل تو حیات جاودانم

2 خورشید سپهر اقتدارم پیرایه بزم افتخارم

3 مهر تو نشسته در دل من عشق تو سرشته با گل من

4 تو سرو حدیقه بتولی نوباوه گلشن رسولی

1 بشنو از من داستان مختصر رو در آن مجلس بیفکن یک نظر

2 فرقه ای گرم غزلخوانی شده مست حق در بزم روحانی شده

3 رو بر آن در کن که هرگز بسته نیست خسته آنجا شو که آنجا خسته نیست

4 عالمی پروانه این شمع شد دوست با دشمن در اینجا جمع شد

1 کسی بر حکم بین الناس بگزین که گویندت نیایی خوبتر زین

2 سزای مسند است آن پاک طینت که باشد فضلش افزون از رعیت

3 دم خصمش نسازد تار و تیره بلغزش دل نیازد خار و خیره

4 چو خصمان در برش سازنده حجت شود تاریک از هر سو محبت

1 آن لحظه که در میان خون خفت آهسته بزیر لب همی گفت

2 ای از قدح غرور سرمست آلوده به خون بیگنه دست

3 ما کشته حرص و آز خلقیم پاره شکم و بریده حلقیم

4 محروم ز نعمت جهانیم بسته لب و دوخته دهانیم

1 شاعری گفت که در راه حجاز بودم از شوق حرم در تک و تاز

2 در دل بادیه اشتر راندم وز دل پاک خدا را خواندم

3 گشتمی رهسپر خانه چو پیک گفتمی خانه خدا را لبیک

4 خواندمی هر نفس از قول کمیت بیت در منقبت اهل البیت

1 به ایرانیان روس بیداد کرد گمانش که ایران تهی شد ز مرد

2 چو بیشه تهی ماند از نره شیر شغالان در آیند در وی دلیر

3 تن خفته را مرده پنداشتند پدید آمد آن کارزو داشتند

4 که خسبیده در بستر و مست خواب تهی باشد از هوش و نیروی و تاب

1 چو پیمان شکن یار همسایه دید کسی را به او نیست گفت و شنید

2 ز پیمان و عهد کهن دست شست سوی انگلیس آمد از در نخست

3 بدو گفت ایرانیان مرده اند وگر مرده نی سخت افسرده اند

4 در این خانه یک تن هشیوار نیست تن زنده و مغز بیدار نیست

1 چو روس این سخن گفت با انگلیس بگفتش هلا زود پیمان نویس

2 که با هم نجوئیم راه دوئی نرانیم گفت از منی و توئی

3 بزودی کنیم این زمین را دو بهر ز دشت و که و رود و رستاق و شهر

4 نه شمشیر بایست و نه تیر تخش نه خمپاره و نه توپ چون آذرخش

1 سپس بهر تاراج این تاج و تخت نشستند و پیمان به بستند سخت

2 که در خاک ایران سپارند راه به روز سپید و به شام سیاه

3 دلیرانش را خوار و خیره کنند چراغ شبش تار و تیره کنند

4 به هرجا پرستشگه ایزدی بکوبند یکسر ز نابخردی

آثار ادیب الممالک فراهانی

4 اثر از مثنویات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.