1 چو همراز شد روس با انگلیس همانند خالیگر و کاسه لیس
2 به بستند پیمان مهر استوار که با هم نباشند زنهار خوار
3 نخست از در کینه روس دژم به پیمان ایرانیان زد قلم
4 بسی کار نستوده فهرست کرد به دربار ایران پروتست کرد
1 بنام خداوند هر بود و هست نگارنده نقش بالا و پست
2 فروزنده گوهر آفتاب طرازنده پیکر خاک و آب
3 خدائی که بخشید تن را خرد روان را همی با خرد پرورد
4 ز ما باد پیغمبرش را درود که شد ایزدی نامه بر وی فرود
1 کسی بر حکم بین الناس بگزین که گویندت نیایی خوبتر زین
2 سزای مسند است آن پاک طینت که باشد فضلش افزون از رعیت
3 دم خصمش نسازد تار و تیره بلغزش دل نیازد خار و خیره
4 چو خصمان در برش سازنده حجت شود تاریک از هر سو محبت
1 ای مجیر السلطنه ای جان پاک ای مقامت برتر از این آب و خاک
2 شکوه ها باشد مرا از بن عمت زخم او را چاره سازد مرهمت
3 این نه سعدالملک نحس الملک بود بلکه دریای طمع را فلک بود
4 راست گویم ابن سعد است این نه سعد کابر آزش باشد اندر برق و رعد
1 خداوندان دانش را بشارت که از گردون بخاک آمد اشارت
2 ز نور آفتاب بامدادی گشایش یافت اینک باب شادی
3 جریده آفتاب از مطلع نور فشاند مشک تر به لوح کافور
4 رهی کز خادمان شرع پاکم ز احمد شه نژاد تابناکم
1 آن شنیدم که روبهی عیار با بزی شد درون صحرا یار
2 روبهک سخت رند و دانا بود در همه کارها توانا بود
3 گرم و سرد زمانه دیده بسی تلخ و ترش جهان چشیده بسی
4 دامها بگسلیده از نیرنگ پیرهن ها دریده رنگارنگ
1 آن لحظه که در میان خون خفت آهسته بزیر لب همی گفت
2 ای از قدح غرور سرمست آلوده به خون بیگنه دست
3 ما کشته حرص و آز خلقیم پاره شکم و بریده حلقیم
4 محروم ز نعمت جهانیم بسته لب و دوخته دهانیم
1 چه خوش گفت با پور خود پهلوان چو دیدش هم آغوش شیر ژیان
2 که گر زنده شیر نر اندر نبرد درد بر تنت چرم و نالی ز درد
3 از آن به که در گورت اندر کفن درد پنجه و ناخن گورکن
4 هلا ای دلیران ایران زمین بنازید چو شیر مست از کمین
1 آن شنیدم که گفت پشه به کیک بامدادان پس از سلام علیک
2 کای گرامی رفیق چابک چست سر این نکته را بگو بدرست
3 من بدین بال و برز و سینه و شاخ دست و پای دراز و گام فراخ
4 نطق شیرین و صوت روح افزا خط و خال بدیع و قدرسا
1 بنام پدید آور هست و بود که این جامه را بافت بی تار و پود
2 بگسترد بر آب فرشی زمی بر آن آب زد خیمه آدمی
3 ز خاک آدمی کرد و از نار دیو جدا کرد دانش ز نیرنگ و ریو
4 خرد یار کرد آدمیزاده را که خم گلین پرورد باده را