1 علی نمود مصفا جمال علم یقین را فکند پرده ز رخسار ناز شاهد دین را
2 علی ز تیغ شرربار و منطق گهر آگین گسست عروه کفر و ببست حبل متین را
3 نمود نصرت پیشینیان ز غیب ولیکن رفیق شد بعلن پیشوای باز پسین را
4 اگر نه ساقی کوثر علی شدی نچشیدی حسینش از دم شمشیر خصم مآء معین را
1 سزد ار سجده برد میر فراهانی را گر ز خاقان گذرد مرتبه خاقانی را
2 ای امیر قرشی زاده کت اعجاز سخن بند بر ناطقه زد منطق سحبانی را
3 گر برند اینگهر نظم تو در سوق عکاظ کس پشیزی نخرد سلعه ذبیانی را
4 عرق از خجلت تشبیب تو از نیل گذشت چهره طبع منوچهری دمغانی را
1 عجبی نیست مر آن آیت ربانی را گر کند زنده ز نو حکمت لقمانی را
2 ای بتاریک شب کفر برافروخته باز پدرت در ره دین شمع مسلمانی را
3 اگر آن آیت رخشنده هویدا نشدی کس نخواندی زورق آیت فرقانی را
4 تو از آن شاخ برومند بزادی که ز فضل درس توحید دهد نخله عمرانی را
1 تقدیم دوست کردم تصویر خویشتن را تا جای من ببوسد آن روی چون سمن را
2 ای عکس چهره من چو میرسی به کویش در پای او افشان یکباره جان و تن را
3 زان طره معنبر کان ماه ار بچنبر بستان بجای شکر بوسی از آن دهن را
4 گر آن پری شمایل باشد بمهر مایل در گردنش حمایل کن دست خویشتن را
1 ای نگهبانان آیین ای دلیران در حروب ای مدیران جراید ای خطیبان در خطوب
2 ای حواریون احمد ای هوا خواهان حق ای بزرگان قبایل ای رئیسان شعوب
3 ای علمداران امت ای نوامیس خرد ای خداوندان فکرت ای جواسیس قلوب
4 قدرت ما را چرا کاهیده قلاب القدر پرده ما را چرا دریده ستارالعیوب
1 شنیدم کودکی گفتا به همشاگرد خود یارب بمیرد این معلم کز جفایش جان ما بر لب
2 بگفتش سودنی زین کار زیرا دیگری آید بجایش گر فرج خواهی بگو ای کاشکی امشب
3 شکستی تخته تعلیم و بابا رفتی از دنیا بر افتادی الف تا باء و ویران گشتی این مکتب
4 مرو شو لوح قانون تا نخواند مر ترا قاضی مکن انگشت در سوراخ و راحت باش از عقرب
1 به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت تا که دارد امجدالسلطان در آن مسند دخالت
2 امجدالسلطان مگو دریاچه حرص و شقاوت امجدالسلطان مگو دیباچه کید و جهالت
3 جهل را تفسیر و عنوان حرص را مقیاس و میزان جور را بنیاد و بنیان ظلم را افزار و آلت
4 مسلکش ظلم و طریقش فتنه و رسمش تطاول مذهبش بیداد وآیینش طمع دینش ظلالت
1 بیا که ملت ایران حقوق خویش گرفت شبان دادگر از چنگ گرگ میش گرفت
2 رسید قاضی ایوان داد و در ایوان جلوس کرد و ره اعتدال پیش گرفت
3 یکی فرشته اردیبهشتی از مینو رسید و جشنی چون جشن هشتویش گرفت
4 چنان کشید ز دزدان خیره بادا فراه که وامهای پس افتاده راز پیش گرفت
1 حسینا دولتی جاوید و عمری جاودان بادت جهانرا گنجهای شایگانی رایگان بادت
2 بکوری چشم عین الدوله و ادبار میرآخور فریمان ز فرمان اسب دولت زیرران بادت
3 نفوذ امرت از صحرای ز یدر باد تا بیدر مسخر از خراسان تا حدود سیستان بادت
4 ببام از گلرخان هندو چینت باد نوبت زن بجام از خون دشمن باده چون ارغوان بادت
1 نه عمر رفته دگر باره آید اندر دست نه تیر چون ز کمان جست آید اندر شست
2 چو عمر رفته نیاید بدست آن بهتر که در حوادث آینده خفته باشی و مست
3 ترا ز خواب چهل ساله ننگ و عار مباد از آن که دامن خوابت بمرگ در پیوست
4 بخسب تا ببینی ز انقلاب زمان ستارها شده تاریک و آسمانها پست