15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 چند کشی جور این سپهر کهن را چند بکاهی روان و خواهی تن را

2 مرد چو رخت شرافت ندوخت بر اندام باید پوشد به دوش خویش کفن را

3 سلسله اش چون بنات نعش گسستی گر نبدی اتحاد عقد پرن را

4 ای شده سیراب ز اشک دیده مادر وی تو به خون پدر خریده وطن را

1 خراب کردند این قوم ملک ایران را به باد دادند آیین و دین و ایمان را

2 کجا رسد به مراد آنکه باز گردانید ز کعبه روی و بدل پشت کرد قرآن را

3 در صفا چو زنی راه راست چون پرسی ز مردمی که ندانند راه یزدان را

4 رسول گفت که گر بوذر آگهی یابد ز راز سلمان خواهد بکشت سلمان را

1 بشارت باد سلطان غری را که جیش عشرت آمد عسگری را

2 ز نرجس زاده حی العالم امروز سمن پرورد گلبرگ طری را

3 گلی روئید کامد سجده واجب به پایش طارم نیلوفری را

4 مهی طالع شد از گردون رفعت که سازد خیره ماه و مشتری را

1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا

2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا

3 شد دلم آیینه ای اسکندری زاندم که ساخت جان پاکم چون خضر در آب حیوان آشنا

4 آن سلیمانم که نی دیوم برد انگشتری نی ز آصف خواست خواهم تخت بلقیس را سبا

1 نظاره کن بدایع گردون را تا پی بری صنایع بیچون را

2 تا بینی آن عجایب کز هر یک کالیوه گشته مغز، فلاطون را

3 بنگر چگونه ساخته بی پرگار نقاش صنع این همه برهون را

4 گر صانعش خدای نه، کی انباشت از گوهر این سفاین مشحون را

1 با خلق چون حدیث کنم ز این ستاره‌ها با کودکان چه گویم ازین گاهواره‌ها

2 گهواره‌های زرین بینی بر آسمان همچون زمین غنوده در آن شیرخواره‌ها

3 چون کودکان به مادر گاهی شوند رام با مهر و گه نفور شوند این ستاره‌ها

4 خورشید را فروزه وزند ارنه در کفست هردم چرا زبانه کشد زو شراره‌ها

1 شها ببین عمل عالم مکرم را ببین جناب شریعتمدار اعظم را

2 روا بود که باسلام گوید المسلم هر آنکه بنگرد این مفتی مسلم را

3 اگر نبود خود این پیشوای برصیصا که بود زنده کند استخوان بلعم را

4 رساله ای که نوشته است دوش میخواندم مگر که اخذ کنم حکمهای محکم را

1 چو در خواب شد دیده پاسبان‌ها نوای درای آمد از کاروان‌ها

2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تن‌ها دمیدند گفتی روان‌ها

3 سمن‌سینگان توأم اندر کژابه چنان زهره و مشتری را قران‌ها

4 بتان پریچهره بر بیسراکان چو اقمار تابنده بر آسمان‌ها

1 چون مرد پیشه کرد شکیب و ثبات را بشکست پرچم علم حادثات را

2 مرد آن بود که چون خطر آید بجاه وی قربان کند به مجد و شرافت حیات را

3 گر خوانده ای به مدرسه اندر کتاب فقه فصل جهاد و مسئله واجبات را

4 دانی که حفظ دین و وطن بهر مرد حق فرض است آنچنانکه طهارت صلوة را

1 ای شده در ره پی پذیره دارا چند کند دل بدوری تو مدارا

2 این منم از نار فرقت تو سراپای سوخته همچون وکیل صدر بخارا

3 لعل چو پیروزه کرده اشک چو مرجان دیده عقیق یمان و رخ زر سارا

4 خونم در سینه شد طعام مناسب اشکم در دیده شد شراب گوارا

ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی