7 اثر از غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی

غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش

2 شب خود را به زلفش می کنم نسبت وزین غافل که روزی همچو رویش دارد از پی زلف هندویش

3 به قصد کشتنم ترکان مژگانش صف اندر صف به چشمش اقتدا کردند در محراب ابرویش

4 عجب نبود اگر از جلوه بر چشمم نمک پاشد به آب دیده پروردم نهال قد دلجویش

1 به پیش آتش آهم زبانهٔ آتش چنان بود که ز آتش زبانهٔ آتش

2 ز دوریت چو کشم آه بیشتر سوزم بلی نسیم بود تازیانهٔ آتش

3 درون تربت من چیست غیر خاکستر جز این متاع چه خواهی ز خانهٔ آتش

4 بیان درد دل خود بهر که کردم، سوخت مگر زبان من آمد زبانهٔ آتش

1 هرچند شمع مجلسی، ای دل خموش باش سر بر سر زبان نگذاری به هوش باش

2 سوسن نه به هرزه زبان آوری مکن تا همچو گل عزیز شوی جمله گوش باش

3 لب بسته دار چون صدف از تلخ و شور دهر وانگه که لب گشایی گوهر فروش باش

4 تا چند ژاژ خایی وافشای سر کنی آتش نه تو خاکی رو پرده پوش باش

1 اگر سوسن صفت بودی زبانی در دهان گل کسی نشنیدی الا وصف رویش از زبان گل

2 ندیدم در زمان او کسی را با دل خرم اگرچه از برای خرمی باشد زمان گل

3 نه از شوخی رودهر دم به گلزار دگر یارم حدیث بینوایی می کند خاطر نشان گل

4 گلستان جهان را در میان غنچه گل باشد گلستان رخ او غنچه دارد در میان گل

1 ز مژگان پر برآور دست و سویش می‌برد چشمم دلی دارم نثار خاک راهش می‌برد چشمم

2 چو طفل ناخلف چون از نظر خواهد فکند آخر سرشکم را به خون دل چرا می‌پرورد چشمم

3 دمادم می‌کند دامان مژگان پر ز در گویا برای سرمه خاک رهگذارش می‌خرد چشمم

4 میان چشم و دل پیوسته چون بودی نمی‌دانم که با این دشمن خونی به سر چون می‌برد چشمم

1 یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم

2 ساغر می داشتی در کف به جای تیغ کین من لب خندان به جای دیده ی ترداشتم

3 ای که می سوزی دلم دانم که سوزد دامنت زآن که نگرفتم به دستی کان زدل برداشتم

4 ناصحا تا چند گویی صبر کن دور از رخش از برای کی نگه می داشتم گر داشتم

1 ما پای در گل از دل دیوانهٔ خودیم ما غرق خون ز چشم سیه خانهٔ خودیم

2 گلخن نمود بر سرما اشک ما خراب پیوسته خود خراب کن خانهٔ خودیم

3 خون جگر خوریم و نگیریم می ز کس یعنی همیشه مست ز پیمانهٔ خودیم

4 عمری گذشت و شکوه زلفش نشد تمام در حیرت از درازی افسانهٔ خودیم

1 باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم

2 شمع سان خاکستر خود ریختم بر سر چرا خویش را ممنون گلخن بهر خاکستر کنم

3 سر نهم بر خاک کوی او ازین پس چون نماند قدرتی کان خاک را برگیرم و بر سر کنم

4 بس که لذت یافتم از خارخار عشق او خار بر سر نهم چون تکیه بر بستر کنم

1 بر سر کوی تو روزی چند جا می‌خواستیم از فلک یک حاجت خود را روا می‌خواستیم

2 باد بیرون می‌برد از گلستان گل را مگر شد نصیب گلستان آن گل که ما می‌خواستیم

3 دیر می‌آرد به مشتاقان نسیم پیرهن قاصدی چابک‌تر از باد صبا می‌خواستیم

4 در قیامت هم ستم بر ما شهیدان کرده‌اند جان به ما دادند و ما جانانه را می‌خواستیم

1 زهر چشم تندخویی گو که دل پرخون کنم کامرانی بعد ازین بی منت گردون کنم

2 از برای درد دیگر خانه خالی می کنم شادمانی نیست گر دردی ز دل بیرون کنم

3 بخت شد از ناله ام بیدار و تا خوابش برد ساعتی افسانه خوانم ساعتی افسون کنم

4 رشک نگذارد که گویم پیش غیرحال خود از حدیث درد او ترسم دلی را خون کنم

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی