1 خوشم که با لب او آشنا نشد سخنی کیم که رنجه کند لب به حرف همچو منی
2 فغان که اشکم خون در تن آنقدر نگذاشت که چون کشندم رنگین کنم به خون کفنی
3 مرنج اگر گله کردم دلم زبس تنگی نداشت جای که دروی گره شود سخنی
4 به گریه گوش که تا نور در نظر داری صبا نیاورد از مصر بوی پیرهنی
1 آفت صد دودمانی آتش صدخرمنی ساده لوحی بین که گویم دشمن جان منی
2 بر مراد یار باید بود در اقلیم عشق دشمنم با خویش چون دانم که با من دشمنی
3 ترسم این الفت که دارد با گریبان دست من در قیامت نیز نگذارد که گیرم دامنی
4 زیب دیگر داد داغ تازه باغ سینه را گاه باشد کز گلی رونق پذیرد گلشنی