3 اثر از قصاید در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 ز روزگار ندیدم دمی فراغت بال بیار ساقی جامی زباده مالامال

2 از آن میی که اگر دلشکستگان تاکش درون دل گذرانند لب زند تبخال

3 از آن میی که به گاه نوشتن نامش مکد سر قلم خویش کاتب اعمال

4 ز شاخسارش هشیار برنخیرد مرغ اگر بریزی زو قطره ی به پای نهال

1 زهی ز غیرت ابروت دلشکسته هلال ز روی خوب تو خورشید را رسیده زوال

2 چه فتنه ی که زرشک چو طوق زنجیر است به گاه جلوه درپای حوریان خلخال

3 زشرم چشم تو نزدیک شد بدان کاید بسان عقرب بی چشم در وجود غزال

4 برای آن که مبادا بخون بیالاید چو در دلم گذری بر میان زدی خلخال

1 زبس که ریختم از دیده خون دل بیرون کنون برونم از خون پرست همچو درون

2 گرم برون چو درون پر زخون بود شاید که عاشقان را یکسان بود درون و برون

3 حدیث از لب من بوی خون دل گیرد از آن که دایم خون میخورم من از محزون

4 زبس که ریختم از دست هجر بر سر خاک زبس که ساختم از دیدگان روان جیحون

1 اشک نبود این که می بارم ز روز تار من روز اختر می شمارد چشم اختر بار من

2 من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم از پریشانی کند جاطره دستار من

3 بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را روز ننشیند کسی در سایه دیوار من

4 شور و شیرین هرچه پیش آمد ز عشق آید به بین شوری بخت من و شیرینی گفتار من

1 ز جور دل که هیچ کس مباد چنین سرم مباد گرم سررسید بر بالین

2 از آن که می دهد از اجتماع یاران باد نمی توانم برداشت دیده از پروین

3 چو طفل مکتب هر صبح از سیه روزی دهم به آمدن شاه خویشتن تسکین

4 گر این بود غم دوری به هر که بدخواهی برو به دوری احباب کن برو نفرین

1 بیابیا قدمی نه چو گل به صحن چمن چو غنچه چند توان بود پای در دامن

2 قدم نهاد برون گل اگرچه در راهش زخار ریخته نشتر زمانه ی ریمن

3 چمن نشاط فزاشد چنان که در عالم کسی به جز من و بلبل نمی کند شیون

4 به بین که دیده نرگس سفید گشت و هنوز مژه بهم نزند در نظاره سوسن

1 شد چنان گرم جهان ز آمدن تابستان که رسد عاشق از گرمی معشوق به جان

2 راست چون دانه که برتابه گرم اندازی برجهد هر دم از روی زمین کوه گران

3 گر کسی نسبت خورشید به معشوق کند همه عمر شود عاشق از دور و گردان

4 تا برون آید کانون هوا گرمی خور شعله را روی سیه گردد مانند دخان

1 ای مکان پاسبانانت فراز آسمان زآسمان تا آستانت از زمین تا آسمان

2 گر نبودی زهر چشمت فتنه گستردی بساط ور نبودی نوش خندت امن برچیدی دکان

3 آسمان خواهد که ره یابد به بام قدر تو زان سبب بر دوش دارد نردبان از کهکشان

4 هست بر جاگر جوانی گیرد از سر روزگار اندرین دوران که هم خانست و هم بختش جوان

1 باد نوروز آمد و آورد بوی یاسمین بهر رقص آمد برون دست چنار از آستین

2 نرگس مخمور در صحن چمن زین خرمی کوفت چندان تا که تا زانو فروشد در زمین

3 سوسن آزاده را گل دوش می گفت آفتاب در بدن خونش به جوش آمد زبس کاشفت ازین

4 در دل آب از خیال روی گل پیدا نشد خویشتن را از چه رو بر خاک می مالد جبین

1 از بس که گریه کردم و از بس کشیدم آه طوفان آب و آتش ماهی گرفت و ماه

2 در انتظار آن که برآرم دمی به کام چشمم سفید گشت که روی هنر سیاه

3 طوفان غصه چند توان خورد کاشکی گرداب گریه کشتی عمرم کند تباه

4 از هم نفس کناره گزیدم که دیده ام یاران هم نفس چو نفس جمله عمرکاه

آثار ابوالحسن فراهانی

3 اثر از قصاید در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.