27 اثر از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار خواجه عبدالله انصاری / مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

الهی تو در ازل ما را بر گرفتی و کسی نگفت که بردار، اکنون که بر گرفتی نه بگذار، و در سایهٔ لطف تو خود میدار. ,

الهی آنچه نا خواسته یافتنی است، خواهندهٔ آن کیست ؟ و آنچه از پاداش بر تر است پرسش در جنب آن چیست ؟ پس هر چه از باران منّت است بهار آن دمی است و دانش و کوشش محنت آدمی است. ,

الهی مرا دردی است که بهی مباد پس این درد مرا صواب است، با خرسندی دردمندی به درد خود کسی را چه حساب است. ,

الهی گاهی بخود نگرم گویم از من زار تر کیست، گاهی به تو نگرم گویم از من بزرگوار تر کیست ؟ بنده چون بهی خود نگرد بزبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی خود گوید : ,

2 پُر آب دو دیده و پُرآتش جگرم پُر باد دو دستم و پُر از خاک سَرم

و چون به لطف الهی و فضل ربّانی نگرد، بزبان شادی و نعمت آزادگی گوید : ,

4 چه کند عرش که او غاشیهٔ من بکشد چون به دل غاشیهٔ حکم و قضای تو کشم

الهی آمدم با دو دست تهی ف سوختم به امید روز بهی، چه باشد اگر بر این دل خسته ام مرهم نهی. ,

الهی از آرندهٔ غم پشیمانی در دلهای آشنایان و ای افگنده سُوز در دل تایبان ای پذیرندهٔ گناهکاران و معترفان ف کسی باز نیامد تا باز نیاوردی و کسی راه نیافت تا دست نگرفتی، دستگیر که چون تو دستگیر نیست دریاب که جُز تو پناه نیست و پرسش ما را جُز تو جواب نیست و درد ما را جُز تو دوا نیست و از این غم جُز تو ما را راحت نیست. ,

الهی کار تو بی ما به نیکویی در گرفتی، چراغ خود را بی ما به مهربانی افروختی، خلعت نور از غیب بی ما، به بنده نوازی فرستادی، چون رهی را به لطف خود به این آرزو آوردی چه شود به لطف خود ما را به سربری. ,

الهی تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومی را بشراب انس مست کردی، قومی را به دریای دهشت غرق کردی، ندا از نزدیک شنوانیدی و نشان از دور دادی ف رهی را باز خواندی و آنگاه خود نهان گشتی از وراء پرده خود را عرضه کردی و به نشان بزرگی خود را جلوه نموده تا آن جوانمردانرا در وادی دهشت گم کردی، و ایشان را در بیتابی و بی توانی سر گردان کردی ف داور آن داد خواهان تویی و داد ده آن فریاد کنان تویی و دیت آن کشتگان تویی، تا آن گُم شده کی به راه آید و آن غرق شده کُجا به کران افتد، و آن جانهای خسته کُجا بیاسایند، و این قصهٔ نهانی را کی جواب آید و شب انتظار آنان را کی بامداد آید ؟ ,

2 یار از غم من خبر ندارد گویی یا خواب به من گُذر ندارد گویی

3 تاریک تر است هر زمانی شب من یارب شب من سحر ندارد گویی

الهی تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمه های مهر در سر ایشان روان کردی، تو پیدا و به پیدایی خود در هر دو گیتی نا پیدا کردی. ای نور دیدهٔ آشنایان و سُوز دل دوستان و سرور جان نزدیکان، همه تو بودی و تویی، تو نه دوری تا ترا جوینده نه غافل تا ترا پرسند، نه ترا جز بتو یابند. خداوندا یکبار این پردهٔ من از من بردار، و عیب هستی من از من وادار و مرا در دست کوشش مگُذار بار خدایا کردار از ما در میار و زبان ما از ما وادار. ,

الهی هر چه نشان می شمردم پرده بود و هر چه مایه می دانستم بهیده بود. ای کردگار نیکو کار آنچه بی ما ساختی بی ما راست دار و آنچه تو بر تاوی به ما مسپار. ,

2 از بسکه دو دیده در خیالت دارم در هرچه نگه کنم تویی پندارم

آثار خواجه عبدالله انصاری

27 اثر از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی