2 اثر از غزلیات ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ظهیر فاریابی / غزلیات ظهیر فاریابی

غزلیات ظهیر فاریابی

1 آنک به حق داور زمان وزمین است خسرو پیروز بخت نصرة دین است

2 حامی اسلام بیشکین که چو گردون مرکب دوران او همیشه بزین است

3 آنکه در اطراف ملکش از در طاعت خسرو انجم کمینه قلعه نشین است

4 وانک ز بهر نثار موکب قدرش دامن افلاک پر ز دُرّ ثمین است

1 انک بر تخت مکرمت شاه است شرف الدینِ حق شرفشاه است

2 در تکاپوی خدمتش جوزا از کمر بستگان درگاه است

3 وز پی امتثال فرمانش چرخ را دیده بر سر راه است

4 لطف او بر صحیفه های ریاض کاتب نقش صبغة الله است

1 شاهی که شیر پیش حسامش چو روبه است فرمان ده جهان عضدالدین طُغَنشَه است

2 آن خسروی که خسرو اجرام آسمان در تحت حکم او چو مقیمان در گه است

3 از بهر جذب خنجر بیجاده رنگ اوست در آخر مَجِرّه اگر پرّه کَه اوست

4 شاها طراز رایت ونقش نگین تو تا روز حشر آیت نصرٌ من الله است

1 شاها اساس ملک به تو استوار باد عمر تو همچو دور فلک پایدار باد

2 هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد همچون عروس ملک تورا در کنار باد

3 هر گل که راحتی به دل آرد نسیم او درچشم دشمن تو ز نکبت چو خار باد

4 گر در ممالک تو پریشانیی بود در زلف لعبتان خطا وتتار باد

1 نوروز فرخ آمد و بوی بهار داد بوی بهار و مژده زلفین یار داد

2 یاری کزو وظیفه نوروز خواستم گفت از لبم رطب دهم از غمزه خار داد

3 ترکی چه ترک سنگ دلی وچه سنگ دل کز بهر بوسه ایم هزار انتظار داد

4 با من نمی نشست به جام ترنج شکل او آب نار خورد و مرا تاب نار داد

1 دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟

2 منم که می سپرم سال و ماه راه غمت جز اشک دیده و خون جگر نه آب،نه زاد

3 گرفته نقش هوایت دو رویه تخته دل بر آن مثال که بر پشت دست وَشمِ سواد

4 هر آن خبر که بود در جهان ز رنج و عنا زبان راوی عشقت بدو کند اِسناد

1 مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد

2 بزرگتر ز هنر در عراق عیبی نیست ز من مپرس که این نام بر تو چون افتاد ؟

3 هنر نهفته چو عنقا بماند زآن که نماند کسی که باز شناسد همای را از خاد

4 تنم گداخت چو موم از عنا درین فکرت که آتش از چه نهادند در دل فولاد؟

1 تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد

2 بس جان نازنین که بلا را نشانه شد زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد

3 صبری که در میان غمم دستگیر بود از دست محنت تو قدم بر کران نهاد

4 عیشی که چشم عقل بدوزد ز تیرگی دست زمانه در سر زلفت عیان نهاد

1 گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد سر می خوردن آن خرگه مینا دارد

2 سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد

3 تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان کز همه تاجوران منصب اعلا دارد

4 خضر فیضی که به فتوی محمد نسبی بند بر تارک این گنبد خضرا دارد

1 ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد از کاینات ذات تو را اختیار کرد

2 نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد

3 اول تو را یگانه و بی مثل آفرید وانگه سپهر هفت و عناصر چهار کرد

4 طبع زمان که حامل امر تو خواست شد همچون عنان فرخ تو بی قرار کرد

آثار ظهیر فاریابی

2 اثر از غزلیات ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.