2 اثر از غزلیات ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ظهیر فاریابی / غزلیات ظهیر فاریابی

غزلیات ظهیر فاریابی

1 بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی پر کن قدح ز باده گلرنگ راوکی

2 آبی که گر برابر آتش بداریش واجب شود عبادت او نزد مزدکی

3 برای شعر بنده چو بلبل که پر شود سمع خدایگان ز نوای چکاوکی

1 یار میخواره من دی قدحی باده به دست با حریفان ز خرابات برون آمد مست

2 بر در صومعه بنشست و سلامی در داد سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست

3 دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو گشت آشفته و دیوانه و زنجیر گسست

4 زلف زنجیر وَشش کز سر ایمان برخاست رقم کفر به ما بر بنشاند و بنشست

1 ز من چندان که می خواهی وفا هست از این معنی بگو یک جو تو را هست؟

2 چه گویم وای دل گویی که جان کن کنون هم از تو پرسم این وفا هست؟

3 سلامم را جوابی نیست از تو بگو در هیچ مذهب این روا هست؟

4 به غم گفتی برو خون کن دلش را ز غم واپرس تا خود دل به جا هست؟

1 من که هرشب با خیالت دیده در خون می‌کشم حاش لله! بار عشق دیگران را چون می‌کشم؟

2 گر چو گردونم بگردانی به گرد این جهان در سرآبم گر چو گردون ناله بر گردون می‌کشم

3 ور درون جان من چیزی بود جز عشق تو دست گیرم جان خود را زان میان بیرون می‌کشم

4 چون ظهیری از غم عشقت ندارم دست را چون شفق پا تا گریبان، دامن اندر خون می‌کشم

1 گر گل رخسار تو عزم گلستان کند گل به تماشای او روی به بستان کند

2 ور مه روی تو را ماه ببیند برش تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند

3 نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز سر زچه رو در کشد رو ز چه پنهان کند؟

4 سلسله زلف تو با دل دیوانگان آنچ کند ماه نو او همه روز آن کند

1 گر سر کیسه وفا بندی در دُرج سخن چرا بندی؟

2 روی هجران چنان ندانی خوب کش جفا نیز بر قفا بندی؟

3 لاشه لنگ دل ضعیف مرا چند بر آخور جفا بندی

4 چشم بیگانگی گشادستی تا دعا بر من آشنا بندی

1 دلم چون بر سر زلف تو جان بست برو عشقت در هر دو جهان بست

2 سر زلفت چو زین حالت خبر یافت به قصد جان من جان در میان بست

3 تو را کاین رسم و آیین باشد ای جان چه بار از وصل تو بر خر توان بست؟

4 لطافت در جهان روی تو آورد صبا چیزی از آن بر گلستان بست

1 ای همایون نظر،از من نظری باز مگیر طوطیم در قفص از من شکری باز مگیر

2 سگ قصاب توام خورده ز جانم جگری چون جگر می خورم از من چگری باز مگیر

3 شب اومید مرا،روز دلفروز تویی بنما روز و نسیم سحری باز مگیر

4 پا اگر بازگرفتن ز تو من آن دگر است تو ز من پا به امید دگری باز مگیر

1 ای به عیدی دلم به روی تو شاد عید را روی تو مبارک باد

2 هر کجا یاد چهره تو کنند هیچکس را ز عید ناید یاد

3 ای بسا دل که از هوای لبت در میان گل و گلاب افتاد

4 هر زمان شادی نوست مرا زان رخ همچو صورت نوشاد

1 باز بر جانم فراقت پادشاهی می‌کند وآنچ در عالم‌کشی کرد از تباهی می‌کند

2 شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زدند با من آن کردی که با شهری سپاهی می‌کند

3 بی‌گناهم کشت عشقت وای اگر بودی گناه! حال چون بودی چو این در بی‌گناهی می‌کند؟

4 چشم تو دعوی خونم کرد و ابرو شد گواه کژ چرا شد گرنه میلی در گواهی می‌کند

آثار ظهیر فاریابی

2 اثر از غزلیات ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.