1 سوسن شکفته بر رخ چون ارغوان تست آهن نهفته در بر چون پرنیان تست
2 تیری بغمزگان و کمانی بابروان دلهای خلق خستهٔ تیر و کمان تست
3 هستی بلای جان همه عاشقان و لیک سوگند عاشقان زمانه بجان تست
4 درست در دهانت و تیمار تو نهاد در دیدهٔ من آن چه که اندر دهان تست
1 طلعت تو آفتاب دیگرست زلف مشکینت سحاب دیگرست
2 یار مشکین زلفی و هر لحظه ات با من مسکین عتاب دیگرست
3 از سر زلف بتابت هر نفس در دل عشاق تاب دیگرست
4 وعدهٔ تو در بیابان امید وصل جویان را سراب دیگرست
1 یار با من همی وفا نکند تا تواند بجز جفا نکند
2 اوستادیست در جفا، که بحکم یک دقیقه همی خطا نکند
3 نگذرد ساعتی بر آن رعنا که دلم خستهٔ عنا نکند
4 بدعا خواستم غم عشقش هیچ عاقل چنین دعا نکند
1 ای توتیای دیدهٔ من خاک کوی تو کم گشته آبروی من از عشق روی تو
2 همچون نسیم خلد بود نزد من بقدر بادی که او نشان دهد از خاک کوی تو
3 ای یوسف زمانه، چو یعقوب بود کارد بمن نسیم سحرگاه بوی تو ؟
4 پشتم خمیده گشت چو چوگان ز بار غم در آرزوی آن ز نخ همچو گوی تو
1 جانا اگر لب تو رهی فرد نیستی جفت سرشک لعل و رخ زرد نیستی
2 ور گرم نیستی سر و کار تو با حسود از درد دل مرا نفس سرد نیستی
3 ور یابدی نسیم رخ و زلف تو دلم در عشق تو ندیم غم و درد نیستی
4 ور جان من امید وصال تو داردی در هجر اگر جزع کندی مرد نیستی
1 جعد تو کفرست و رخسار تو ایمان ، ای پسر هجر تو در دست و دیدار تو درمان ، ای پسر
2 مانده از خد تو خیره ماه گردون ، ای نگار گشته از قد تو طیره سرو بستان ، ای پسر
3 کارگاهی نیست عشقت را بجز دل ، ای غلام بارگاهی نیست مهرت را بجز جان ، ای پسر
4 گوی دولت از همه عشاق بربایم بفخر گر زنم دست اندر آن زلف چو چوگان ، ای پسر
1 ای دوست، غم تو برده هوشم بگذاشت چو دیگ پر ز جوشم
2 سرمایهٔ مرد عقل و هوشست در عشق تو رفت عقل و هوشم
3 بی روی تو خسته ماند جسمم بی گفت تو بسته گشت گوشم
4 تو جز بجفای من نکوشی من جز بفای تو نکشم
1 جانا، بدست مهر تو دادم عنان دل کردم امیر مهر ترا بر جهان دل
2 بیچاره دل بکوی عنا اندر اوفتاد تا رهبر عنای تو بستد عنان دل
3 خیل فراق تو بره عاشقی درون بی نصرة وصال تو زد کاروان دل
4 گم شد دل من و ندهد کس نشان مرا جز در دو زلف پرشکن تو نشان دل
1 دیده ها را ز سر بپالایید چهره ها را بخون بیالایید
2 ساعتی از جزع میارامید لحظه های از عنا میاسایید
3 شمع لهو و سرور مفروزید در عیش و نشاط مگشایید
4 گه بتیمار جان بر نجانید گه باندوه تن بفرسایید
1 ای چاه ز نخدان ، دلم از راه فگندی وآنگاه بصد شعبده در چاه فگندی
2 در سلسلهٔ عشق کشیدی دلم ، ای ماه تا سلسلهٔ غالیه بر ماه فگندی
3 با راحت و با رامش و با لهو تنم را در ناله و در نوحه و در آه فگندی
4 وز عیش سحرگاه و شبانگاهی ما را در آه سحر گاه و شبانگاه فگندی