ای خواجه بخیل، که هرگز ندیده است از واعظ قزوینی مقطع 1
              1. ای خواجه بخیل، که هرگز ندیده است 
              از شدت فشار گفت سیم و زر فرج 
            
    
              1. ای خواجه بخیل، که هرگز ندیده است 
              از شدت فشار گفت سیم و زر فرج 
            
              1. ای فروزان اختر اوج بزرگی کز شرف 
              میکند کسب معارف از فروغت روزگار 
            
              1. هر دو دودند قهوه و غلیان 
              لیکن این یابس است و آن مایع 
            
              1. گیتی است دهان مار و دروی 
              این خلق گزنده اند دندان 
            
              1. گر بترتیب ندانی سور قرآنی 
              «فاتحه » پس «بقره » باشد و «آل عمران » 
            
              1. ای فلک قدر که از افسر خاک در شاه 
              سر اقبال رسیده است ترا بر کیوان 
            
              1. غم همسایه خود خور که از آزادگیست 
              بر سر سایه خود بید صفت لرزیدن