من از شاطرعباس صبوحی غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده 1
1. من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک رو از پی هنگام کردم مبتلا خود را
1. من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک رو از پی هنگام کردم مبتلا خود را
1. چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را
به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را
1. ناز کن، ناز، که نازت به جهان میارزد
بوسهای از لب لعلت بروان میارزد
1. آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کند
شیر را گیرد و در زلف تو، به زنجیر کند
1. مصوّر آمد و روی تو را چو ماه کشید
قلم چو بر سر زُلفت رسید، آه کشید
1. ره دل را بتا زان شوخ چشم مست رهزن زن
به عیاری زُلفت خویش را غافل به مخزن زن