هرچه گوئی به عشق از شاه نعمتالله ولی غزل 1376
1. هرچه گوئی به عشق او می گو
حضرت او ز حضرتش می جو
1. هرچه گوئی به عشق او می گو
حضرت او ز حضرتش می جو
1. بیا در چشم مست ما نظر کن
ببین منظور و ناظر را نظر کن
1. به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم
از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم
1. دل ندارد هر که او را درد نیست
وانکه خود دردی ندارد مرد نیست
شاه نعمتالله ولی یکی از شاعران نامدار ادبیات فارسی است که در قرن 8 هجری در ایران زندگی میکرد. آثار او نمایانگر فرهنگ، اندیشه و زیباییشناسی دوران خویش است و همچنان در دل علاقهمندان به شعر فارسی جایگاه ویژهای دارد.
شعرهای شاه نعمتالله ولی معمولاً مضامینی چون عشق، عرفان، اخلاق، دین و مسائل اجتماعی را در بر میگیرند. او با بهرهگیری از زبان فاخر و تصاویری بدیع، توانسته است احساسات انسانی را به شکلی عمیق و اثرگذار بیان کند.
در منابع تاریخی آمده است: سید نورالدین نعمتالله بن محمد کوه بنانی کرمانی (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴) از صوفیان بنام ایران و قطب دراویش نعمتاللهی است.
در سایت شعرنوش میتوانید مجموعهای از غزلیات، قصاید و سایر اشعار شاه نعمتالله ولی را با دستهبندیهای مختلف مطالعه و مرور کنید.