جان به خلوت سرای جانان رفت از نعمتالله ولی غزل 421
1. جان به خلوت سرای جانان رفت
دل سرمست سوی مستان رفت
1. جان به خلوت سرای جانان رفت
دل سرمست سوی مستان رفت
1. لذت رند مست ما دانیم
عادی می پرست ما دانیم
1. دُرد دردش خورده ام تا صاف درمان یافتم
دل ز جان برداشتم تا وصل جانان یافتم
1. تا جمالش دیده ام حیران شدم
همچو زلفش بی سر و سامان شدم
شاه نعمتالله ولی یکی از شاعران نامدار ادبیات فارسی است که در قرن 8 هجری در ایران زندگی میکرد. آثار او نمایانگر فرهنگ، اندیشه و زیباییشناسی دوران خویش است و همچنان در دل علاقهمندان به شعر فارسی جایگاه ویژهای دارد.
شعرهای شاه نعمتالله ولی معمولاً مضامینی چون عشق، عرفان، اخلاق، دین و مسائل اجتماعی را در بر میگیرند. او با بهرهگیری از زبان فاخر و تصاویری بدیع، توانسته است احساسات انسانی را به شکلی عمیق و اثرگذار بیان کند.
در منابع تاریخی آمده است: سید نورالدین نعمتالله بن محمد کوه بنانی کرمانی (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴) از صوفیان بنام ایران و قطب دراویش نعمتاللهی است.
در سایت شعرنوش میتوانید مجموعهای از غزلیات، قصاید و سایر اشعار شاه نعمتالله ولی را با دستهبندیهای مختلف مطالعه و مرور کنید.