1 دل قوی کند ز زحمت و بیم جز شراب مفرّح تسلیم
2 ایمن آنگه شوی ز محنت و تاب که خوری شربتی ز بادهٔ ناب
3 تا نخوردی شراب دین مستی چون بخوردی ز هر بلا رستی
4 وان مفرّح که اولیا سازند در شفاخانهٔ رضا سازند
1 این چنین خواندهام که در بغداد بود مردی و دل ز دست بداد
2 در رهِ عشق مرد شد صادق ناگهان گشت بر زنی عاشق
3 بود نهرالمعلی این را باب زن ز کرج آب دجله گشت حجاب
4 هر شب این مرد ز آتشِ دل خویش راه دجله سبک گرفتی پیش
1 آن یکی خیره ز اشتری پرسید که مر او را چنان مسخّر دید
2 که چرا با چین قد و قامت کودکی را همی کنی طاعت
3 هیکلت بس شگرف گاه طلاع کودکان را چرا شوی مطواع
4 دادش اشتر جواب و گفت ای مرد من شدستم چنین متابع درد
1 شبلی از پیر روزگار جُنید کرد نیکو سؤالی از پی صید
2 گفت پیرا نهادِ جمله علوم مر مرا کن درین زمان معلوم
3 تا بدانم که راه عقبی چیست مرد این راه زین خلایق کیست
4 گفت برگیر خواجه زود قلم تا بگویم ترا ز سرّ قدم
1 رافضی را عوام در تف کین میزدند از پی حمیّت دین
2 یکی از رهگذر درآمد زود بیش از آن زد که آن گره زده بود
3 گفتم ار میزدند ایشانش بهر اشکال کفر و ایمانش
4 تو چرا باری ای به دل سندان بیخبر کوفتی دو صد چندان
1 دل خریدار نیست جز غم را آن بنشنیده ای که آدم را
2 عزِّ علمش سوی جنان آورد دل عشقش به خاکدان آورد
3 چون ره علم رفت سلطان شد چون ره دل گرفت عریان شد
4 چون همه لطفها بدید از حق عشق جانش ندا شنید از حق
1 در بهشت از نه اکل و شُربستی کی ترا زی نماز قربستی
2 منبلی گفت بر درش قائم زان شدستم که اکلها دائم
3 دوستداران درگهش سمرند لقمه خواران خلد او دگرند
4 برهٔ شیر مست و مرغ سمین چشم داری ز وی بیومالدین
1 از دَرِ تن که صاحب کُلهست تا به دل صدهزار ساله رهست
2 هست بر سالکان به وقت رحیل همچو موسی و خصم و منزل نیل
3 لیک بر وی چو بسته گردد کار نار گردد به عاقبت دینار
4 تا خدای آن رهی که در بندست همچو زنجیر در هم افگندست
1 جد زند بوسه بر ستانهٔ دل هزل نبود کلیدِ خانهٔ دل
2 دل به رشوت پذیرد از جان نور کی بود زیردست رضوان حور
3 وزن سر همچو وزن سر سبکست برگ دل همچو برگ گل تُنُکست
4 بر درِ اهل دل به وقت طعام گندمی گزدمی بود ز حرام
1 چون نهان شد ز بهر سود زمین آتشِ آسمان ز دود زمین
2 دهر چون در سرای قیر اندود تودهٔ دوده با تلاطم دود
3 ظلمهای سپهر در یادم گشته در طبع دهر مستحکم
4 پیش دیوان درون دمگه زشت زنگیان پایکوب بر انگِشت